گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین

کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین

جز دم ایشان مزن جز درِ ایشان مرو

جز دل ایشان مجوی جز رخِ ایشان مبین

بس ز وجود و عدم تا به کی از کیف و کم

خیز برون نه قدم از صفتِ کفر و دین

گر قدم جان نهی در ره اخلاص شان

در قدمت آسمان پست شود چون زمین

عزم فلک باشدت مجلس ایشان طلب

خلد برین بایدت در صف ایشان نشین

جام محبت بگیر از کف ساقی بنوش

اینت شراب طهور در نظر حور عین

در طلب زندگی باز نمایی مگر

از قدح عارفان چشمه ماءِ معین

روی بگردان ز خود راهِ بقا پیش گیر

روی ندارد به حق راهِ بقا جز چنین

جان نزاری فدا در قدم دوستان

در روشِ عشق نیست مرتبه ای بیش از این