گنجور

 
حکیم نزاری

مرا که دوست تو باشی نترسم از دشمن

اگر جهان به سرآید من و تو و تو و من

من و تو شرک بود آن تویی نه من غلطم

ز رویِ لطف بپوشی برین خطا دامن

بکش مرا تو بمان تا من از میان بروم

به خونِ من نه دیت بر تو واجب و نه ثمن

به منزلی که تو باشی مرا چه راهِ نزول

که در مقامِ ملایک نگنجد آهرمن

محبتّی که ز تو در درون سینۀ ماست

نگنجد از رهِ انصاف در زمین و زمن

به عهدِ حسنِ تو شد اهلِ راز را معلوم

که هر که جز تو پرستید لات بود و وَثَن

بهارِ عمر چو بگذشت و روزگارِ نشاط

چنان بود که به هنگامِ برگ‌ریز چمن

نزاریا چه کنی چاره نیست جز تسلیم

چو سیل بر بُنه افتاد و برق در خرمن

مرا برفت به غرب ز دست دامنِ دل

کنار ارمن و گُرجم چه گُرج و چه ارمن

 
 
 
عنصری

فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن

بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن

چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من

روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن

بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

خدای داند بهتر که چیست در دل من

ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن

چو مهربانان در پیش من نهادی دل

نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن

همی ندانست این دل که دل سپردن تو

[...]

ازرقی هروی

ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن

هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن

چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا

چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن

گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۳ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

هوا همی بنکارد بحله روی چمن

صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن

سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم

بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن

زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست

[...]

مشاهدهٔ ۱۸ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن

کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن

چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند

چو یادم آید از دوستان و اهل وطن

سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۴۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه