اگر دست واگیری از کارِ من
نماند زمن جز من ای یارِ من
مگر هم تو رحمت کنی ورنه پس
چه خیزد ز گفتار و کردارِ من
سرم را به دستِ عنایت بپوش
مگر از عدم برکشی خارِ من
اگر گردِ عالم بگردانی اَم
به جز کویِ تو نیست هنجارِ من
تو بیرون بر از من مرا زآن که نیست
سفر کردن از خویشتن کارِ من
به جز روی تو نیست محرابِ دل
به جز نامِ تو نیست تکرار من
مکن سرگرانی که تدبیر نیست
به بازویِ عقل سبکسار من
نه آخر نزاریِ زارِ توم
ببخشای بر ناله ی زارِ من
به چشمانِ مستت که با غمزگان
بگو تا نجویند آزارِ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به یزدان همی گفت زنهار من
سپردم ترا ای جهاندار من
کجا رفتی ای دل گسل یار من
مگر سیر گشتی ز دیدار من
نجستم بتا هرگز آزار تو
چرا جستی ای دوست آزار من
چگونست بی من بتا کار تو
[...]
ره من همینست و گفتار من
ولیکن جزاینست دیدار من
نکوش اندر این بحر از آزار من
مشو بار من چون نیی یار من
که از دست این زابلی کار من
سراسر تباهست کردار من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.