بیا ساقی آن شبچراغ مغان
بیاور، ز من برمیاور فغان
چراغی کزو چشمها روشن است
چراغ دلم را ازو روغن است
بگو ای سخن کیمیای تو چیست؟
عیار ترا کیمیاساز کیست؟
که چندین نگار از تو برساختند
هنوز از تو حرفی نپرداختند
اگر خانهخیزی، قرارت کجاست؟
ور از در درآیی، دیارت کجاست؟
ز ما سر برآری و با ما نئی
نمایی به ما نقش و پیدا نئی
عمل خانه دل به فرمان توست
زبان خود علمدار دیوان توست
ندانم چه مرغی بدین نیکوی
ز ما یادگاری که مانَد توی
سخن بین چه عالیست بالای او!
کسادی مبیناد کالای او!
متاع گرانمایه کاسد مباد
وگر باد، بر کامِ حاسد مباد
بیار ای سخنگوی چابکسرای
بساط سخن را یکایک بجای
سخن ران ازآن نامور خفتگان
فسونی فرو دم به آشفتگان
گزارندهٔ سرگذشت نخست
به اندیشهٔ نغز و رای درست
چنین داد مژده که چون شهریار
به ملک سپاهان برآراست کار
ز پیروزی چرخِ پیروزهرنگ
نبودش بسی در صفاهان درنگ
به اصطخر شد، تاج بر سر نهاد
به جای کیومرث و کیقباد
شد آراسته مُلک ایران بدو
قوی گشت پشت دلیران بدو
بزرگان بدو تهنیت ساختند
بدان سربزرگی سر افراختند
نثاری که باشد سزاوار تخت
فشاندند بر شاه پیروزبخت
ز سرچشمهٔ نیل تا رود گنگ
ز شورابِ چین تا به تلخآبِ زنگ
رسولان رسیدند با ساو و باج
همایونکُنان شاه را تخت و تاج
چو شه پای بر تخت زرین نهاد
ز گنج سخن حصن رویین گشاد
که باد آفرینندهای را سپاس
که کرد آفرینگوی را حقشناس
سرِ چون منی را ز بالینِ خاک
به انجم رسانید چون نور پاک
به ایرانم آورد از اقصای روم
به فرمان من سنگ را کرد موم
به جایی رسانید کار مرا
که محمل کشد چرخ بار مرا
پذیرفتم از داور آسمان
که ناسایم از داوری یک زمان
ستمدیده را دادبخشی کنم
شب تیرگان را درخشی کنم
خرد بر وفا رهنمای منست
صلاح جهان در وفای منست
ره راستی گیرم امروز پیش
که آگاهم از روزِ فردای خویش
بپرهیزم از روزِ عُذرآوری
به پرهیزگاری کنم داوری
ز پیشانی پیل تا پای مور
نیاید ز من بر کسی دستِ زور
ندارم طمع بر زر و سیم کس
وگرچند یابم بر آن دسترس
ز خلق ار چه آزار بینم بسی
نخواهم که آزارَد از من کسی
ده و دوده را برگرفتم خراج
نه ساو از ولایت ستانم نه باج
اگر گنجی آرم ز دنیا به دست
مهیا کنم قسمت هر که هست
دهم هر کسی را ز دولت کلید
کنم پایهٔ کار هر کس پدید
هنرمند را سر برآرم بلند
کشم پای دیوانه را زیر بند
بپیچم سر از رایگانخوارگان
مگر بیزبانان و بیچارگان
چو دارد تنومند کار آگهی
نخواهم که باشد ز کاری تهی
چو بینم کسی را که او رنج برد
که با خرج او دخل او هست خرد
در آن خرجش امیدواری دهم
ز گنجینه خویش یاری دهم
به دین و به دانش کنم کارها
دهم داد را روز بازارها
ندارم ز کس ترس در هیچ کار
مگر زان کسی کاو بوَد ترسکار
در آس افکنم هر کهرا سود نیست
ببخشایم آن را که بخشودنیست
جهان از سخا دارم آراسته
سخن را مدد بخشم از خواسته
ستم را ز خود دور دارم به هُش
ستمکش نوازم، ستمگاره کش
بجای یکی بد یکی بد کنم
به پاداش نیکی یکی صد کنم
عقوبت کنم خلق را بر گناه
نوازش کنم چون شود عذرخواه
چو گردن کشد خصم، گردن زنم
چو در دشمنی تن زند، تن زنم
بنا کردن نیکی از من بود
بدی را بدایت ز دشمن بود
من آن خاک بیزم به غربال رای
که بستانم و باز ریزم به جای
چو دولاب کاو شربت تر دهد
ازینسر سِتانَد بدانسر دهد
به هرچ از سر تیغم آید فراز
سر تازیانهام کند ترکتاز
سر تیغم آرد جهان را به چنگ
سر تازیانه دهد بیدرنگ
از آن آمدم بر سر این سریر
که افتادگان را شوم دستگیر
یکی پیکرم ز ابر و از آفتاب
به یک دست آتش به یک دست آب
به سنگی رسَم سخت بگدازمش
به کِشتی رسم تشنه بنوازمش
به خود نامدم سوی ایران ز روم
خدایم فرستاد از آن مرز و بوم
بدان تا حق از باطل آرم پدید
ز من بند هر قفل یابد کلید
سر حقشناسان برآرم ز خاک
به باطلپرستان درآرم هلاک
ز دنیا بَرَم رنگِ ناداشتی
دهم باد را با چراغ آشتی
فرشته کنم دیو هر خانه را
برآرایم از گنج ویرانه را
کجا عدل من سر برآرد چو سرو
ز بیدادِ شاهین نترسد تذرو
شبانی کند گرگ بر گوسفند
همان شیر بر گور نارد گزند
بَدان را ز نیکی کنم ناصبور
ز نیکان بدی را کنم نیز دور
کسی را من سر برافراختم
به پای کسش در نینداختم
وگر همسری را دریدم جگر
ندادم به درندگان دگر
نکشتم نهانی کسی را به زهر
مگر کهآشکارا به شمشیر قهر
نه در کس جهانسوزی آموختم
نه بیحجتی خرمنی سوختم
نخواهم که آرم به کس بر شکست
وگر بشکنم مومیائیم هست
گر از من به چشمی رسد چشمدرد
توانم درو توتیا نیز کرد
خدایم در این کار یاری دهاد
ز چشم بدان رستگاری دهاد
چو این داستان گفت شه یک به یک
نیوشنده را دست شد بر فلک
در آن انجمن بود بسیار کس
به شاهآزمایی گشاده نفس
از آن بوالفضولانِ بسیارگوی
وزان بوالحکیمانِ دیوانهخوی
پژوهندهای بود حجتنمای
در آن انجمن گشت شاهآزمای
که شاها مرا یک درم درخورست
اگر بخشی از کشوری بهترست
جهاندار گفت از خداوندِ گاه
به اندازه قدر او گنج خواه
پژوهنده گفتا چو از یک درم
خجالت بَرَد شه که چیزیست کم
به ار ملک عالم ببخشد به من
به انجم رساند سرم ز انجمن
دگر باره شه گفت کای بدسگال
به اندازه خود نکردی سؤال
دو حاجت نمودی نه بر جای خویش
یکی کم ز من دیگری از تو بیش
به اندازه باشد سخن گسترید
گزافه سخن را نباید شنید
سخن کان به ابرو درآرد گره
اگر آفرینست ناگفته به
دگر پرسشی کرد مرد دلیر
که بالا چرایی تو و خلق زیر؟
چو گویی که یکرویه هستیم بار
چرا زیر و بالا درآری به کار؟
ملک گفت سرور منم زین گروه
چو سر زیر باشد نباشد شکوه
سر رستنی زیر زیبا بود
سر آدمی به که بالا بود
به ار شاه را جای باشد بلند
که تا دیدهها زو شود بهرهمند
دگر زیرکی گفت کای شهریار
خردمند را با رعونت چهکار؟
ترا زیور ایزدی در دلست
به زیور چه پوشی تنی کز گِلست؟
مَلِک گفت کهآرایش خسروی
دهد چشم بینندگان را نوی
من ار شخص خود را چو گلشن کنم
شما را به خود چشمروشن کنم
نبینی که چون بشکفد نوبهار؟
بدو چشمروشن شود روزگار؟
از آن نکتهها مردم تیزهوش
پر از لعل و پیروزه کردند گوش
دعا تازه کردند بر جان او
به جان باز بستند پیمان او
از آن بردباری کز او یافتند
به فرمان او پاک بشتافتند
به آیین جمشید هر روز شاه
شدی بر سر گاه هر صبحگاه
نوازش همیکرد با بندگان
نگه داشت آیین فرخندگان
فرستاد نامه به هر کشوری
به هر مرزبانی و هر مهتری
گراییدشان دل به افسون خویش
امان دادشان از شبیخون خویش
جهان را به فرمان خود رام کرد
در آن رام کردن کم آرام کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از شاعر فارسیزبان، نظامی گنجوی، است که در آن خیالی آزاد و داستانی بسیار زیبا دربارهی فراز و نشیبهای پادشاهی را روایت میکند. شاعر از ساقی میخواهد تا شرابی بیاورد که چراغ دلش را روشن کند. او به بررسی ویژگیهای سخن و کارهای خوب و زیبا میپردازد و بهخاطر راه انصاف و عدالت از خود میگوید. در این میان، پادشاهی که به قدرت رسیده، در تلاش است تا برای رعیت خود عدل و انصاف برقرار کند و به مشکلات آنها رسیدگی نماید. او از یاریدهی به ناتوانان و پشتیبانی از نیکوکاران سخن میگوید و در نهایت به این نکته اشاره میکند که خود را به عنوان حاکمی عادل و فرزانه به تصویر میکشد و کندوی زندگی را با نیکی و کرامت به پیش میبرد.
در این داستان، توجه به ارزشهای انسانی همچون عدل، شجاعت و سخاوت وجود دارد و نشاندهندهی تلاش یک پادشاه در تحقق این اصول در حکومتش است.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن چراغ شب که مغان از آن استفاده میکنند را بیاور و از دل من اندوه و ناله را برآور.
هوش مصنوعی: چراغی که نور آن چشمها را روشن میکند، باعث میشود که دل من نیز روشن و پُر از انرژی باشد.
هوش مصنوعی: بگو ای کلام، ارزش و جواهر تو در چیست؟ و چه کسی تو را به این ارزشمند تبدیل کرده است؟
هوش مصنوعی: چندین زیبایی و جلوه از تو خلق کردهاند، اما هنوز هیچ حرفی درباره تو زده نشده است.
هوش مصنوعی: اگر به خانه کسی بیایی، کجا قرار داری؟ و اگر از در وارد شوی، محل زندگیات کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر از ما روی برتابی و به ما نشان ندهی، چهرهات را برای ما قابل مشاهده نمیکنی.
هوش مصنوعی: عمل قلب و روح من به خواسته تو انجام میشود و دل من تنها صدای تو را میشنود.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه نوع پرندهای است که یادگاری زیبا از ما به جای میگذارد.
هوش مصنوعی: سخن او چقدر باارزش و باعظمت است! هیچکس نمیتواند کمارزش بودن آن را ببیند.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که ارزشمندترین داراییات کاهش یابد و اگر روزی به خطر افتاد، نگذار که به دست حسودان بیفتد.
هوش مصنوعی: ای سخنگوی چالاک و تند، بیار بساط گفتگو را و هر یک از چیزها را در جای خود بگذار.
هوش مصنوعی: سخن را از آن مرد بزرگ و محبوب که در خواب به سر میبرد، بگویید و در دل آشفتگان، آن را با آرامش بیان کنید.
هوش مصنوعی: کسی که داستان گذشته را روایت میکند، به فکر خوب و اندیشهٔ صحیحی است.
هوش مصنوعی: به این صورت میتوان گفت: چنین خبری رسید که زمانی که پادشاه به سرزمین سپاهان رسید، برنامهها و تدابیر لازم را آماده کرد.
هوش مصنوعی: به دلیل پیروزی و خوشرنگی چرخ، او در صفاهان به مدت زیادی نایستاد.
هوش مصنوعی: او به شهر اصطخر رفت و تاجی بر سر گذاشت که جایگزین تاج کیومرث و کیقباد بود.
هوش مصنوعی: ملک ایران به خاطر او زیبا و آراسته شد و دلیران به وسیله او قوی و نیرومند شدند.
هوش مصنوعی: بزرگان به او تبریک گفتند و به خاطر مقام بلندش سرهای خود را بالا بردند.
هوش مصنوعی: آن هدیهای که شایسته شاهی است را بر روی پادشاهی که سرنوشتش پیروز است پراکنده کردند.
هوش مصنوعی: از سرچشمهٔ نیل تا رود گنگ، از آب شیرین چین تا آب تلخ زنگ، نشاندهندهٔ گسترهٔ جغرافیایی و تنوع آبها است. اینجا به تلاقی دو نوع آب اشاره میشود: یکی شیرین و دیگری تلخ، که نماد تفاوتهای فرهنگی و طبیعی در مناطق مختلف است.
هوش مصنوعی: پیامآوران با هدایای گرانبها به دربار آمدهاند تا عظمت و مقام شاه را به نمایش بگذارند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه بر تخت طلایی نشست، دری از گنجینهی سخنها را گشود.
هوش مصنوعی: سپاسگذار باد هستم که خالق آفرینش را به یاد آوری و شکرگزاری دعوت کرد.
هوش مصنوعی: سر من، که از خاک برخاسته است، به اوج آسمانها رسید چون نوری خالص و پاک.
هوش مصنوعی: به خاطر دستور من، او سنگ را به شکل موم درآورد و این کار را از دورترین نقاط روم به ایران آورد.
هوش مصنوعی: کار من به جایی رسید که حتی زمان و روزگار هم بار سنگین مرا بر دوش میکشد.
هوش مصنوعی: من قبول کردم که از خداوند آسمان تصمیمی بگیرم، حتی اگر در یک زمان به ناعدالتی دچار شوم.
هوش مصنوعی: من به نیازمند کمک میکنم و در شب تاریک روشنی میبخشم.
هوش مصنوعی: خرد به من نشان میدهد که وفاداری راهنمای خوبی است و تمامی خوبیها و صلاح دنیا در وفاداری من نهفته است.
هوش مصنوعی: امروز تصمیم میگیرم که به کدام مسیر درست بروم، چرا که از سرنوشت و آیندهام آگاه هستم.
هوش مصنوعی: از روزی که مجبور به ارائه دلیل و توجیه باشم بپرهیزم و در عوض، به عمل بر اساس پرهیزگاری و شایستگی بپردازم.
هوش مصنوعی: از سر فیل تا پای مور، هیچ کسی را نمیتوانم با زور تحت فشار قرار دهم.
هوش مصنوعی: من هیچ امیدی به ثروت و مال دیگران ندارم، حتی اگر به آن riches دسترسی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هرچند که از مردم زیاد آزار میکشم، اما هرگز نمیخواهم که کسی از من آزار ببیند.
ده و دوده یعنی ده و دهنشینان
هوش مصنوعی: اگر به دنیایی که دارم، گنجی را به دست آورم، آن را برای کسی تقسیم میکنم که لایق است.
هوش مصنوعی: من به هر فردی فرصتی میدهم تا موفقیت خود را بسازد و مسیر زندگیاش را مشخص کند.
هوش مصنوعی: هنرمند با اعتماد به نفس و افتخار به جلو میرود و در عین حال، به فردی که به خاطر دیوانگیاش تحت فشار است، کمک میکند و او را حمایت میکند.
از مفتخورها روی بر میتابم و به آنها توجه نمیکنم، مگر بر بیکسان و بیچارگان. (منظور از بیزبان کسی است که ضعیف و خموش است و توان دفاع از خود را ندارد)
هوش مصنوعی: وقتی که کار بزرگ و مهمی در دست دارم، نیازی نمیبینم که به کارهای بیارزش بپردازم.
هوش مصنوعی: هرگاه که ببینم کسی دچار رنج و سختی است، متوجه میشوم که برای او هزینههایی صرف شده و این موضوع نشاندهنده خرد و درایت اوست.
هوش مصنوعی: من از سرمایه خودم کمک میکنم تا به او امید و امیدواریش را بیشتر کنم.
هوش مصنوعی: من با دین و علم کارهایم را انجام میدهم و در روزهای بازار، انصاف را رعایت میکنم.
ترسکار و ترسگار هردو درست است به معنی پرهیزکار، پارسا و خداترس.
آس یعنی سنگ آسیاب
هوش مصنوعی: جهان را به خاطر سخاوت زینت دادهام و میخواهم کمکم به کلامی باشد که از دل میآید.
با هوش و دانایی، ستم را از خود دور میدارم و ستمکشان را مهربان و نوازنده هستم و ستمگاران را کُشنده و تنبیهگر.
در پاسخ به هر بدی یک بدی؛ و در پاسخ به هر نیکی صد نیکی خواهم کرد.
هوش مصنوعی: من برای گناهان خلقت کیفر میزنم، اما وقتی که عذرخواهی کنند، با مهربانی با آنها برخورد میکنم.
اگر دشمن و خصم گردنکشی و سرکشی کند او را گردن زنم و اگر از جنگ و دشمنی کناره بگیرد من هم کناره میگیرم.
من آغازکننده نیکی و نیکویی خواهم بود و بدی را آغازکننده نخواهم بود. (بنا کردن یعنی شروع کردن)
هوش مصنوعی: من آن خاکی هستم که در غربال نظر میگنجم، آن را میگیرم و دوباره در جای مناسب میریزم.
هوش مصنوعی: وقتی که دولاب (چرخ) شربت (نوشیدنی) را از یک طرف به بیرون میریزد، به همان اندازه از طرف دیگر نیز شربت میگیرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر سر شمشمیرم بیفتد، با تازیانهام به آن حمله میکنم.
هوش مصنوعی: دنیا را به گونهای به تسلط میآورد که مانند یک شمشیر در دست او قرار میگیرد و بدون معطلی آن را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: من به این مقام و جایگاه رسیدم تا بتوانم به کسانی که در سختی و مشکلات هستند کمک کنم و از آنها حمایت کنم.
هوش مصنوعی: من ترکیبی از ابر و آفتاب هستم، در یک دست آتش و در دست دیگر آب.
سنگ را همچون قهر و آتش هستم و میگدازم و کشتهها و مزارع را همچو باران و آب هستم.
هوش مصنوعی: من به قصد ایران از روم نیامدم، بلکه خداوند من را از آن مرز و دیار فرستاده است.
هوش مصنوعی: فهمیدم که برای روشن شدن حق از باطل، من باید قفلهای مختلف را باز کنم و به حقیقت دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من کسانی که شکرگزار حق هستند را از زمین به سوی بالا میبرم و کسانی که حقیقت را انکار میکنند به نابودی میکشانم.
کمترین رنگ و نشانی از فقر در دنیا باقی نمیگذارم، ناداشتی یعنی فقر و تنگدستی
هوش مصنوعی: من میخواهم در هر خانه جوری تزئین کنم که انگار فرشتهای آنجا حضور دارد و همچنین از گنجهای پنهان و بیاستفاده، زیبایی بسازم.
هر جایی که عدل و داد من قامت بیفرازد در آنجا تذرو از ظلم شاهین بیمناک نخواهد بود و احساس امنیت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که اگر یک گرگ به گوسفند حمله کند، مشابه آن است که شیر به تکهای گوشت در گور حمله کند. این بیان نشاندهندهی خشونت و بیرحمی طبیعت است که در آن قویترها ضعیفترها را مورد تهاجم قرار میدهند.
نیکویی را چنان پاداش خواهم داد که بدکاران نیز ناصبور شده و نیکی کنند، و از نیکوکاران، بدی و بلا را دور خواهم کرد.
هوش مصنوعی: من برای کسی احترام و ارادت قائل شدم، اما او را به خاطر دیگران تحقیر نکردم.
اگر همسر و پادشاهی مثل خود را کشتم تنِ کشتهاش را به درندگان ندادم (یعنی به بازماندگانش بدی نکردم و اموالش را نبردم)
هیچ دشمنی را به زهر یا ناجوانمردانه نکشتم بلکه در جنگ و با شمشیر کشتم.
هوش مصنوعی: من نه از کسی که دلش در آتش میسوزد چیزی یاد گرفتم و نه بدون دلیل و مدرکی، هزینهای را از دست دادم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم شکست خود را به کسی نشان دهم و اگر هم بشکنم، هنوز هم حالتی جادویی و خاص دارم.
هوش مصنوعی: اگر کسی با چشمش به من نگاه کند و از آن نگاه درد چشم پیدا کند، من میتوانم آن درد را با دارویی به نام توتیا درمان کنم.
هوش مصنوعی: ای خدا، در این کار به من کمک کن و از چشمان او راه نجات را به من نشان بده.
هوش مصنوعی: وقتی شاه این داستان را روایت کرد، هر شنوندهای به نوبت تحت تأثیر قرار گرفت و به آسمان بالا رفت.
هوش مصنوعی: در آن مجلس افراد زیادی حضور داشتند که با روحیهای باز و آزاد به رقابت و آزمون قدرت میپرداختند.
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که بین افرادی که فقط حرف میزنند و افرادی که با وجود دانش و حکمت، رفتارهای عجیبی دارند، تفاوت وجود دارد. در واقع، افراد دارای حکمت و دانش، گاهی ممکن است به خاطر ویژگیهای خاص خود دیوانهوار به نظر برسند، ولی افراد پرگو و بوالفضول معمولاً فقط در حال صحبت کردن هستند بدون آنکه چیز باارزشی برای گفتن داشته باشند.
هوش مصنوعی: در آن جلسه، محققی حضور داشت که به عنوان نماینده حقیقت شناخته میشد و در مسیر آزمونهای بزرگ شاهانه گام برمیداشت.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به من یک درم بده که اگر بخشی از سرزمینت بهتر باشد، من هم راضیام.
هوش مصنوعی: جهاندار گفت که از خداوند، با توجه به ظرفیت و اندازهاش، شکوه و نعمت بخواه.
هوش مصنوعی: پژوهنده گفت اگر کسی از یک درم خجالت بکشد، این نشان میدهد که چیزی کم دارد.
هوش مصنوعی: اگر ملک جهان را به من بدهند و به ستارگان برسانند، سرم را از جمع دور کند.
هوش مصنوعی: شه دوباره گفت: ای بدکردار، به اندازهی خودت سوال نکردی.
هوش مصنوعی: دو درخواست را در جای خود نشان دادی؛ یکی از من کم است و دیگری از تو زیاد.
هوش مصنوعی: سخن باید به اندازه و به جا باشد و نباید به حرفهای بیمورد و بیمعنا توجه کرد.
هوش مصنوعی: اگر کلامی باشد که بتواند با ابرو اشارهای کنایی ایجاد کند، آن سخن آفریننده است حتی اگر به طور مستقیم بیان نشود.
هوش مصنوعی: مرد شجاع دوباره سؤالی پرسید: چرا تو در اوج و بلندی هستی، در حالی که دیگران در پستی و پایین قرار دارند؟
یکرویه یعنی یکی شدن، یکسان و برابر
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: من از این جمع فرمانروایی میکنم، وقتی که سر از زیر باشد، هیچ چیز نمیتواند مانع باشد.
هوش مصنوعی: درختی که سر سبز و زیبا دارد، نشان از سلامت و زیبایی آن است. اما برتری انسان به داشتن سر و اندیشهای بلند و عقل و خرد اوست.
هوش مصنوعی: برای پادشاه، مقام و جایگاهی والاتر باید باشد تا مردم از نگاه کردن به او بهرهمند شوند.
رُعونت در اینجا یعنی خودآرایی و زینت. رعنایی هم بدین معناست.
هوش مصنوعی: تو زیبایی و مقام والایی در دل داری، پس چرا خود را به زینتهای دنیوی زینت میدهی در حالی که جسم تو از خاک ساخته شده است؟
هوش مصنوعی: پادشاه گفت که زیبایی و جذابیت خسرو باید چشمان تماشاگران را به خود جلب کند.
هوش مصنوعی: اگر من خود را مانند باغی زیبا بسازم، شما را با زیباییهایم روشن و شاداب میکنم.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی که با آمدن بهار، همهچیز تازه و زنده میشود؟ در آن زمان، روزها پر از شادی و روشنایی میگردد.
هوش مصنوعی: مردم باهوش، از نکتههای دقیق و ارزشمند، گوشهای خود را پر از جواهرات گرانبها مانند لعل و فیروزه کردند.
هوش مصنوعی: دعا به خاطر او تازه شد و بر جانش پیمان و عهدی بسته شد.
پاک در اینجا یعنی تمام و کامل، «همگی آنها»
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که به شیوه و سنت جمشید، هر روز به مقام شاه و رهبری دست پیدا میکردی و هر صبحگاه بر تخت سلطنت قرار میگرفتی.
هوش مصنوعی: او با محبت و نرمی با بندگان رفتار میکند و سنت و آیین خوشبختی را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: نامهای به همه کشورها و مرزبانان و سرپرستان فرستاد.
به افسون خود دلشان را بهخود مایل کرد و از شبیخون خویش امانشان داد.
کم آرام کرد یعنی کم آسود و کم خوابید
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.