بیا ساقی آن آتش توبهسوز
به آتشگه مغز من برفروز
به مجلسفروزی دلم خوش بوَد
که چون شمع بر فرقم آتش بود
خردمند را خوبی از داد اوست
پناه خدا ایمنآباد اوست
کسی کاو بدین ملک خرسند نیست
به نزدیک دانا خردمند نیست
خرد نیکهمسایه شد، آن بدست
که همسایهٔ کوی نابخردست
چو در کوی نابخردان دم زنی
به ار داستان خرد کم زنی
دراین ده کسی خانه آباد کرد
که گردن ز دهقانی آزاد کرد
تو نیز ار نهی بار گردن ز دوش
ز گردن زنان برنیاری خروش
چو دریا به سرمایهٔ خویش باش
هم از بود خود سود خود برتراش
به مهمانی خویش تا روز مرگ
درختی شو از خویشتن ساز برگ
چو پیله ز برگ کسان خورد گاز
همه تن شد انگشت و قی کرد باز
گزارندهتر پیری از موبدان
گزارش چنین کرد با بخردان
که چون شاه روم آمد آراسته
همش تیغ در دست و هم خواسته
خبر گرم شد در همه مرز و بوم
که آمد برون اژدهایی ز روم
به پرخاش دارا سر افراخته
همه آلت داوری ساخته
جهان را بدین مژده نوروز بود
که بیداد دارا جهانسوز بود
ازو بوم و کشور به یکبارگی
ستوه آمدند از ستمکارگی
ز دارا پرستی منش خاسته
به مهر سکندر بیاراسته
چو دارای دریا دل آگاه گشت
که موج سکندر ز دریا گذشت
ز پیران روشندل رای زن
برآراست پنهان یکی انجمن
ز هر کاردانی برای درست
در آن داوری چارهای باز جست
که بدخواه را چون درآرد شکست
بد چرخ را چون کند باز بست
چه افسون درآموزد از رهنمون
که آید ز کار سکندر برون
چو در جنگ پیروزیش دیده بود
ز پیروز جنگیش ترسیده بود
نکردش در آن کار کس چارهای
نخوردش غمی هیچ غمخوارهای
چو دانسته بودند کاو سرکش است
به سوزندگی گرم چون آتش است
سخنهای کس درنیارد به گوش
در آن کار بودند یکسر خموش
به تخمه در از زنگه شاوران
سری بود نامی ز نام آوران
فریبرز نامی که از فر و برز
تن جوشنش بود و بازوی گرز
به بیعت در آن انجمن گاه بود
ز احوال پیشینه آگاه بود
ثنا گفت بر گاه و بر بزم شاه
که آباد باد از تو این بزمگاه
مبادا تهی عالم از نام تو
همان جنبش دور از آرام تو
گذشته نیای من از عهد پیش
چنین گفت با من در اندرز خویش
که چون کرد کیخسرو آهنگ غار
خبر داد از آن جام گوهر نگار
که در طالع زود ما، تا نه دیر
فرود آید اختر ز بالا به زیر
برون آید از روم گردنکشی
زند در هر آتشکده آتشی
همه ملک ایران بدست آورد
به تخت کیان برنشست آورد
جهان گیرد و هم نماند به جای
سرانجام روزی درآید ز پای
مبادا که این مرد رومی نژاد
در آن قالب افتد که هرگز مباد
به ار شاه بر یخ زند نام او
نیارد در این کشور آرام او
نباید کزو دولت آید به رنج
که مفلس به جان کوشد از بهر گنج
فریبی فرستد که طاعت کند
به یک روم تنها قناعت کند
فریب خوش از خشم ناخوش بهست
برافشاندن آب از آتش بهست
مکن تکیه بر زور بازوی خویش
نگهدار وزن ترازوی خویش
بر آتش میاور که کین آورد
سکاهن بر آهن کمین آورد
اگر سهم شیری بیفتد ز شیر
حَروناَستری مغزش آرد به زیر
به ناموس شاید جهان داشتن
و زان جاست رایت برافراشتن
برون آرش از دعوی همسری
کزین پایه دارا کند سروری
هر آن جو که با زر بود هم عیار
به نرخ زر آرندش اندر شمار
بسا شیر درندهٔ سهمناک
که از نوک خاری درآید به خاک
چو با کژدمی گرم کینی کنی
مبین خردش ار خرده بینی کنی
بیندیش از آن پشهٔ نیش دار
که نمرود را گفت سر پیش دار
جهان آن کسی راست کاندر نبرد
پی مرد بگذاشت بر هیچ مرد
گرسنه چو با سیر خاید کباب
به فربهترین زخمی آرد شتاب
نه بیگانه، گر هست فرزند و زن
چو همجامه گردد، شود جامهکن
چو شد جامه بر قد فرزند راست
نباید دگر مهر فرزند خواست
چو بالا برآرد گیاه بلند
سهی سرو را باشد از وی گزند
ز پند بزرگان نباید گذشت
سخن را ورق در نباید نوشت
که چون آزموده شود روزگار
به یاد آیدت پند آموزگار
سگالشگری کاو نصیحت شنید
دَرِ چاره را در کف آرد کلید
شه از پند آن پیر پالودهمغز
هراسان شد از کار آن پایلغز
ولیکن نکشت آتش گرم را
به سر کوچکی داشت آزرم را
شد از گفتهٔ رایزن خشمناک
بپیچید چون مار بر روی خاک
گره برزد ابروی پیوسته را
گشاد از گره چشم در بسته را
درو دید چون اژدها در گوزن
به چشمی که دور افتد از سنگ وزن
که در من چه نرم آهنی دیدهای
که پولاد او را پسندیدهای
نمایی به من مردی اهل روم
ره کوه آتش برآری به موم
عقابان به بازی و کبکان به جنگ
سر بازبازان درآرد به ننگ
چه بندم کمر در مصاف کسی
که دارم کمر بسته چون او بسی
دلیری کند با من آن نادلیر
چو گور گرازنده با شرزه شیر
سرش لیکن آنگه در آید ز خواب
که شیر از تنش خورده باشد کباب
بود خایهٔ مرغ سخت و گران
نه با پتک و خایسک آهنگران
که دانست کاین کودک خردسال
شود با بزرگان چنین بدسگال
به اول قدح دردی آرد به پیش
گذارد شکوه من و شرم خویش
بهخود ننگ را رهنمونی کنم
که پیش زبونان زبونی کنم
اگر خود شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار
ز رومی کجا خیزد آن دست زور
که کشتی برون راند از آب شور
بشوراند اورنگ خورشید را
تمنا کند جای جمشید را
به تاراج ایران برآرد علم
برد تخت کیخسرو و جام جم
شکوه کیان بیش باید نهاد
قدم در خور خویش باید نهاد
سگ کیست روباه نازورمند
که شیر ژیان را رساند گزند
ز شیران بود روبهان را نوا
نخندد زمین تا نگرید هوا
تهیدست کاو مایهداری کند
چو لنگی است کاو راهواری کند
تو خود نیک دانی که با این شکوه
ز یک طفل رومی نیایم ستوه
به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم
هزبری که از سگ زبونی کند
خر پیر با او حرونی کند
عقابی که از پشه گیرد گریز
گر افتادنش هست گو بر مخیز
پلنگی که ترسد ز روباه پیر
بشوراد مغزش به سرسام تیر
ببینی که فردا من پیل زور
سرش چون سپارم به سم ستور
که باشد زبونی خراجی سری
که همسر بود نابلند افسری
نشیننده بر بزمگاه کیان
منم تاج بر سر کمر بر میان
که را یارگی کز سر گفتگوی
ز من جای آبا کند جستجوی
کلاه کیان هم کیان را سزد
درین خز تن رومیان کی خزد
من از تخمهٔ بهمن و پشت کی
چرا ترسم از رومی سست پی
ز رویین دز و درع اسفندیار
بر اورنگ زرین منم یادگار
اگر باز گردد به پیشینه راه
بر او روز روشن نگردد سیاه
وگر کشتی آرد به دریای من
سری بیند افکنده در پای من
چو دریا به تلخی جوابش دهم
ز خاکش ستانم به آبش دهم
از آن ابر عاصی چنان ریزم آب
که نارد دگر دست بر آفتاب
ستیزنده چون روستایی بود
شکستش به از مومیایی بود
خر از زین زر به که پالان کشد
که تا رخت خربنده آسان کشد
من آن صید را کردهام سربلند
منش باز در گردن آرم کمند
تو ای مغز پوسیده سالخورد
ز گستاخی خسروان باز گرد
نه چابک شد این چابکی ساختن
کمندی به کوهی در انداختن
چراغی به صحرا برافروختن
فلک را جهانداری آموختن
مکش جز به اندازه خویش پای
که هر گوهری را پدیدست جای
قبا کاو نه در خورد بالا بود
هم انگاره دزدیده کالا بود
تو را فترت پیری از جای برد
کهن گشتگیت از سر رای برد
چو پیر کهن گردد آزرده پشت
ز نیزه عصا به که گیرد به مشت
ز پیری دگرگون شود رای نغز
فراموش کاری درآید به مغز
ز پیران دو چیزست با زیب و ساز
یکی در ستودان یکی در نماز
جهان بر جوانان جنگ آزمای
رها کن فروکش تو پیرانه پای
تن ناتوان کی سواری کند
سلیح شکسته چه یاری کند
سپه به که برنا بود زان که پیر
میانجی کند چون رسد تیغ و تیر
به هنگام خود گفت باید سخن
که بیوقت بر ناورد ناربن
خروسی که بیگه نوا بر کشید
سرش را پگه باز باید برید
زبان بند کن تا سر آری بهسر
زبان خشگ به تا گلوگاهتر
سر بیزبان کاو به خون تر بود
به است از زبانی که بی سر بود
زبان را نگهدار در کام خویش
نفس بر مزن جز به هنگام خویش
زبان به که او کامداری کند
چو کامش رسد کامگاری کند
زبان ترازو که شد راست نام
از آن شد که بیرون نیاید ز کام
چو از کام خود گامی آید برون
به هر سو که جنبد شود سرنگون
بسا گفتنیها که باشد نهفت
به دیگر زبان بایدش باز گفت
به گفتن کسی کاو شود سختکوش
نیوشنده را درنیاید به گوش
سخن به که با صاحب تاج و تخت
بگویند سخته نگویند سخت
چو زینگونه تندی بسی کرد شاه
پشیمان شد آن پیر و شد عذرخواه
خطرهاست در کار شاهان بسی
که با شاه خویشی ندارد کسی
چو از کینهای بر فروزند چهر
به فرزند خود بر نیارند مهر
همانا که پیوند شاه آتشست
به آتش در از دور دیدن خوشست
نصیحت موافق بود شاه را
گر از کبر خالی کند راه را
نصیحتگری با خداوند زور
بود تخمی افکنده در خاک شور
چو آگاه گشت آن نصیحتگزار
که از پند او گرم شد شهریار
سخن را دگرگونه بنیاد کرد
به شیرین زبان شاه را یاد کرد
که دارای دور آشکارا تویی
مخالف چه دارد؟ چو دارا تویی
که باشد سکندر که آرد سپاه
ز دارای دولت ستاند کلاه
ترا این کلاه آسمان دوختهست
ستاره چراغ تو افروختهست
کلوخی که با کوه سازد نبرد
به سنگی توان زو برآورد گرد
درخت کدو تا نه بس روزگار
کند دعوی همسری با چنار
چو گردد ز دولابهٔ نال سیر
رسن بسته در گردن آید به زیر
کدویی است او گردن افراخته
ز ساق گیایی رسن ساخته
رسن زود پوسد چو باشد گیاه
دگر باره دلوش درافتد به چاه
چو خورشید مشعل درآرد به باغ
به پروانگی پیش میرد چراغ
به هنگام سر پنجه روباه لنگ
چگونه نهد پای پیش پلنگ
گره ز ابروی خویش بر گوشه نه
که بر گوشه بهتر کمان را گره
به آهستگی کار عالم برآر
که در کار گرمی نیاید به کار
چراغ ار به گرمی نیفروختی
نه خود را نه پروانه را سوختی
خمیر آمده و آتش اندر تنور
نباشد ز نان تا دهن راه دور
شکیب آورد بندها را کلید
شکیبنده را کس پشیمان ندید
نه نیکوست شطرنج بد باختن
فرس در تک و پیل در تاختن
بسا رود کز زخم خوردن شکست
که تا زخمه رودی آمد بهدست
تو شاهی قیاس تو افزون کنم
حساب تو با دیگران چون کنم؟
به تعظیم دارا جهاندیده مرد
بسی گونه زین داستان یاد کرد
جهاندار دارای جوشیده مغز
نشد نرمدل زان سخنهای نغز
در آن تندی و آتش افروختن
کز او خواست مغز سخن سوختن
طلب کرد کاید ز دیوان دبیر
به کار آورد مشک را با حریر
دبیر نویسنده آمد چو باد
نوشت آنچه دارا بدو کرد یاد
روان کرد کلک شبه رنگ را
ببرد آب مانی و ارژنگ را
یکی نامهٔ نغز پیکر نوشت
به نغزی به کردار باغ بهشت
سخنهایی از تیغ پولادتر
زبان از سخن سخت بنیادتر
چو شد نامه نغز پرداخته
بر او مهر شاهانه شد ساخته
رسانندهٔ نامهٔ خسروان
ز دارا به اسکندر آمد روان
بدو داد نامه چو سر باز کرد
دبیر آمد و خواندن آغاز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، شعر فارسی از فردوسی است که به مضامینی چون حکمت، خرد، تنبیه، و مفاهیم اجتماعی میپردازد. شاعر در این اثر به نقل حالتی از مجلسی میپردازد که در آن ساقی آتش توبه را میافروزد و به تاکید بر معنا و ارزش خرد و داد میپردازد. وی همچنین بر مسائلی چون سرشت انسانها، آیندهنگری، و اقدامات حکام ستمگر انتقاد میکند و به اهمیت پند و نصیحت بزرگان تأکید میکند. در نهایت، داستانهایی از پیروزیهای جنگی و چنینی مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را به تصویر میکشد و بر ضرورت تفکر و دوراندیشی در زندگی تأکید میکند. متن به طور کلی، تمرکز بر خرد و آگاهی را در مقابل جهل و ستم مطرح میکند.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن آتش توبهسوز را روشن کن و به قلب من که مانند آتشگاه است، شعلهور کن.
هوش مصنوعی: دل من از اینکه در مجلس شادی و نور باشم خوشحال است، چرا که مثل شمعی که بر سرم روشن است، به زندگیام گرما و روشنی میبخشد.
خوبی و بهی خردمند به داد اوست و ایمنآباد و بیخوفی او در پناه خداست. (داد مقابل ظلم)
هوش مصنوعی: هیچکس در این سرزمین راضی و خرسند نیست، مگر اینکه نزد فرد دانا و با خرد، نشان از خردمندی داشته باشد.
خرد آدمی را یار و همسایهای نیک و ارزشمند است؛ بد چیزی است همسایه و همراه نابخردان بودن.
اگر در کوی نابخردان هستی و از آنان، پس بهتر آنکه حرف از عقل و خرد نزنی و آنرا فراموش کنی.
هوش مصنوعی: در این ده تنها کسی موفق به ساختن خانهای خوب و آباد شد که از زحمت و کار کشاورزی رهایی یافت.
هوش مصنوعی: اگر تو هم بار مسئولیت را از دوش خود برونی، نمیتوانی از دوش دیگران بار و زحمتشان را نیز برداری و آنان را یاری کنی.
هوش مصنوعی: مثل دریا باش که با داشتههای خود، از کامیابیهای خود بهرهوری کند و آنها را پرورش دهد.
هوش مصنوعی: تا روزی که درختی به مهمانی خویش میروی، از وجود خود برگ بساز.
هوش مصنوعی: چنانکه پیله وقتی گاز برگها را میخورد، تمام وجودش به شکل انگشت درآمد و نهایتاً از آن بیرون آمد.
هوش مصنوعی: پیری که از موبدان نقل کرده بود، چنین سخنی را با دانایان مطرح کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که شاه روم با شکوه و زیبایی میآید، با تیغی در دست و آرزوی چیزی در دلش.
هوش مصنوعی: خبر به همه جا رسید که اژدهایی از روم بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: دارا با سر بلندی و درشتی با همه قدرت و امکاناتش، به قضاوت و داوری پرداخته است.
هوش مصنوعی: نوروز، به عنوان یک مژده و آغاز تحول در جهان، به همه انسانها امید و شادی میبخشد، اما در عوض ستم و بیدادگری برخی افراد، باعث آسیب و درد در جامعه میشود.
هوش مصنوعی: مردم از سرزمین و وطنشان به شدت خسته و ناامید شدند و از ظلم و ستم حاکمان به تنگ آمدهاند.
هوش مصنوعی: از روی علاقه و محبت به ثروت و دارایی، خود را به زیبایی و بزرگی اسکندر ملقب کردهایم.
هوش مصنوعی: وقتی دریا دلی آگاه شد که موج سکندر از دریا عبور کرد، متوجه شد.
هوش مصنوعی: یک پیر روشندل، نظر خود را بیان کرد و به طور پنهانی یک گروه را تشکیل داد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در کاری ماهر است، برای حل درست آن مشکل، راه حلی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن به تو آسیب میزند و شکست میخورد، مانند این است که چرخ زمان برعکس میچرخد و هیچچیز در جهان دوباره به حالت قبلی خود برنخواهد گشت.
هوش مصنوعی: چه جادو و سحری میتواند از راهنمایی بگیرد، وقتی که کارهای سکندر (اسکندر مقدونی) به زودی نمایان میشود؟
هوش مصنوعی: وقتی که پیروزی در جنگ را مشاهده کرد، از موفقیت و پیروزی خودش ترسید.
هوش مصنوعی: کسی در آن کار به او کمکی نکرد و او هم هیچ غم و اندوهی نداشت.
هوش مصنوعی: وقتی دانستند که او فردی سرکش و ناگوار است، متوجه شدند که مانند آتش سوزان و گرم عمل میکند.
هوش مصنوعی: کسانی که در کار سخن هستند، هیچیک از حرفهای دیگران را نمیشنوند و فقط در سکوت به کار خود مشغولند.
هوش مصنوعی: در دل هر زنگی، تخم و ریشهای وجود دارد که میتواند نام بزرگان را به یاد آورد.
هوش مصنوعی: فریبرز شخصی است که به خاطر ویژگیهایش، هم از زیبایی و شکوه برخوردار است و هم از قدرت و توانمندی. او دارای تن قوی و بازوی نیرومندی است که نشان دهندهی تواناییهای جسمی او میباشد.
هوش مصنوعی: در آن جمع که بر سر بیعت و پیمان بودند، از گذشته و اوضاع آن آگاه بودند.
هوش مصنوعی: شکر و ستایش میکنم در حضور و در مجالس شاه، که امیدوارم این محل به برکت تو همیشه آباد و برقرار باشد.
هوش مصنوعی: مواظب باش که جهان بینام تو خالی نماند، چرا که جنبش و حرکت عالم همواره از آرامش و سکون تو نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: گذشته من، از زمانهای دور، به من چنین نصیحت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو تصمیم به رفتن به غار گرفت، خبری از آن جام با ارزش و زیبا به گوش رسید.
هوش مصنوعی: در سرنوشت ما به زودی اتفاقات خوب رخ میدهد، البته باید مراقب باشیم که این خوبیها دیر به ما نرسند و ستاره خوشبختی از آسمان به زمین نیفتد.
هوش مصنوعی: کسی از روم بیرون میآید که بیپروا و مغرور است و در هر آتشکدهای آتش برپا میکند.
هوش مصنوعی: تمام سرزمین ایران تحت فرمان او درآمد و بر تخت پادشاهی کیانی نشست.
هوش مصنوعی: جهان به مرور زمان دستخوش تغییرات میشود و هیچ چیز در آن ثابت نمیماند. در نهایت، روزی خواهد رسید که همه چیز به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: مراقب باش که این مرد رومی به هیچ وجه در آن وضعیت قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر نام و مقام شاه، کسی در این کشور نمیتواند به آرامش زندگی کند و نام او را فراموش کند.
هوش مصنوعی: نباید کسی که به رفاه و ثروت دست مییابد، به زحمت و رنج بیفتد، زیرا آدم بیپولی با جان و دل تلاش میکند تا به مال و ثروت برسد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که شخصی ممکن است فریبی ببیند که او را به اطاعت و انصراف از خواستههایش ترغیب کند. به نوعی، آدم ممکن است به یک زندگی ساده و کم توقع روی آورد و از نیازهای بیشتر صرفنظر کند.
هوش مصنوعی: فریب دادن دیگران با لبخند و خوشرویی بهتر از نشان دادن خشم و ناراحتی است، مانند این که آب و آتش را با هم ترکیب کنیم.
هوش مصنوعی: به نیروی بازوی خود تکیه نکن و به تعادل و درست بودن امور خود توجه داشته باش.
هوش مصنوعی: آتش را روشن نکن که دشمنی به راه میاندازد و بر بدیها و مشکلات افزوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخشی از شیر به زمین بیفتد، این نشانهای از ضعف و ناتوانی است. در این حالت، دیگران میتوانند به راحتی بر او غلبه کنند.
هوش مصنوعی: به ناموس و اعتبار انسانها شاید بتوان به جهانی رسید و از آنجا میتوان به افتخار و شرف دست یافت.
هوش مصنوعی: آشکار کن که چه کسی همسر توست، زیرا از این جایگاه است که او میتواند به مقام و بزرگی دست یابد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که با طلا ارزشمند باشد، به تناسب قیمت طلا به حساب میآید و در شمارش آن لحاظ میشود.
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از شیرهای خطرناک و وحشی ممکن است از نوک یک خار، به زمین بیفتند.
هوش مصنوعی: اگر با کژدمی نزدیکی و رابطهای سرد داشته باشی، نباید به کوچکترین نقص یا عیب او توجه کنی.
هوش مصنوعی: به یاد بیاور که چگونه یک پشهٔ نیشدار به نمرود (دیکتاتور معروف) گفت که سرش را پایین بگیرد. این نشاندهندهٔ یادآوری اهمیت احتیاط و فروتنی است، حتی در برابر قدرتهای بزرگ.
هوش مصنوعی: دنیا متعلق به کسی است که در میدان جنگ، جایگاهش را بر کسی واگذار نکند و در برابر مردان پایدار بماند.
هوش مصنوعی: اگر گرسنهای با شکم سیر به کباب دست یابد، به سرعت به زخمی بزرگ دچار میشود.
هوش مصنوعی: اگر فردی در کنار تو باشد و کاملاً با تو انس بگیرد، دیگر نه او بیگانه است و نه غریبه، بلکه مانند همپوشی و همحالی که با هم دارید، به طور طبیعی از هم جدا میشوید.
هوش مصنوعی: هنگامی که لباس بر قامت فرزند به درستی برای او دوخته شد، دیگر نیازی به محبت و مهر ورزیدن به او نیست.
هوش مصنوعی: وقتی گیاه بزرگ و بلندی مانند سرو به اوج میرسد، ممکن است از آن بلندی آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: نباید از آموزشهای بزرگترها غافل شد و نباید حرفها را به سادگی فراموش کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی ما مورد آزمایش قرار میگیرد، درسهایی که از آموزگاران گرفتهایم، به یادمان میآید.
هوش مصنوعی: هر کس که نصیحت را بشنود و آن را جدی بگیرد، میتواند راهحل مشکلاتش را پیدا کرده و به قدرتی برای مواجهه با چالشها دست یابد.
هوش مصنوعی: شاه از نصیحت آن پیر با تجربه و عاقل ترسید و از کارهای اشتباه و لغزشهای خود به وحشت افتاد.
هوش مصنوعی: اما آتش گرم را نکشت، چون حجب و حیا در دلش بود و سر کوچکی داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر سخنان مشاور، او خشمگین شد و مانند ماری بر روی زمین پیچید.
هوش مصنوعی: اگر ابروهای پیوسته بر روی چشمان بسته را از هم باز کنی، گرهی که بر آن خورده، باز میشود.
هوش مصنوعی: وقتی او را دیدم، مانند اژدهایی در حال شکار گوزن به نظر میرسید. چشمی که از دور به سنگی سنگین میافتد.
هوش مصنوعی: در من چه ویژگی خاص و لطیفی وجود دارد که تو اینقدر به آن علاقهمند شدهای و آن را تجویز کردهای؟
هوش مصنوعی: مردی از روم به من نشان بده که بتواند آتش را از کوه بالا ببرد و آن را به موم تبدیل کند.
هوش مصنوعی: عقابها سرگرم بازی هستند، در حالی که کبوترها به جنگ مشغولند، اما در این میان، ننگ و عذاب برای بازها به وجود میآید.
هوش مصنوعی: چه نیازی به تلاش و مبارزه با کسی دارم که خودم هم مانند او قوی و آماده هستم؟
هوش مصنوعی: یک فرد ترسو با من مانند یک گراز جوانمردی میکند که با شیرهای نیرومند مواجه میشود.
هوش مصنوعی: سر انسان وقتی از خواب بیدار میشود که شیر (قدرت و شجاعت) از او گرفته شده و در حقیقت، او در شرایط سخت و چالشبرانگیزی قرار داشته باشد. در واقع، وقتی انسان در مواجهه با مشکلات و سختیها قرار گیرد، آگاهتر و هوشیارتر میشود.
هوش مصنوعی: تولید یک تخم مرغ سخت و سنگین به سادگی نیست، بلکه نیاز به تلاش و زحمت ویژهای دارد، فرایندهایی که آهنگران با چکش و ابزار خود انجام میدهند.
هوش مصنوعی: این کودک کوچک همراه بزرگان به این شکل بدخواه خواهد شد.
هوش مصنوعی: در ابتدای نوشیدن شراب، درد و غمی را به همراه میآورد که نشاندهندهی ناله و شکایتم از زندگی و نیز احساس شرمم از وضعیت خودم است.
هوش مصنوعی: من به خودم اجازه نمیدهم که در برابر زبانزد دیگران خجالت بکشیم.
هوش مصنوعی: اگر کسی خودش در خطر و مشکل عمیق بیفتد، دیگر این مسئلهای برای او نخواهد بود که دیگران چه حسی دارند یا چه دردی میکشند.
هوش مصنوعی: دست قدرتمندی که بتواند کشتی را از آب شور نجات دهد، از کجا در میآید و به کجا تعلق دارد؟
اورنگ یعنی تخت و سریر در اینجا کنایه است از پادشاهی.
هوش مصنوعی: علم به عنوان نمادی از دانایی و توانمندی، بر تخت کیخسرو و جام جم که نمادهای سلطنت و قدرت در تاریخ و افسانههای ایران هستند، سایه میاندازد و نشان میدهد که چگونه میتوان از این دانش برای تضعیف و غارت سرزمین ایران استفاده کرد. این جمله به نوعی به فقدان امنیت و آسیبپذیری کشور در برابر حملات و تهدیدات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: برای بزرگداشت و احترام به افتخارات و ارزشهای ملی، باید به جایگاه حقیقی خود اهمیت بدهیم و در مسیر صحیح گام برداریم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موقعیت ناپسند میپردازد. در اینجا دو موجود، یعنی سگ و روباه، به شکلی توهینآمیز به یکدیگر اشاره میکنند. سگ به عنوان موجودی وفادار و محافظ، و روباه به عنوان حیوانی زیرک و حیلهگر معرفی شده است. در نهایت، این بیت نشاندهنده این است که کسی که در موقعیتی ناتوان و بیدفاع قرار دارد، ممکن است باعث آسیب به قدرتی بزرگ و عظیم شود.
هوش مصنوعی: سخن از قدرت و شجاعت است؛ وقتی شیران (مقدس و قوی) وجود دارند، روباهان (زیرک و حیلهگر) نمیتوانند آواز بخوانند. زمین تا زمانی که آسمان نگریسته نشود، آرام نمیماند، یعنی در دنیای پر از هیجان و ترس، سکوت و آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که هیچ دارایی ندارد و تلاش میکند به دیگران کمک کند، مانند فردی است که پا نداشت اما سعی دارد برود.
هوش مصنوعی: تو خود به خوبی میدانی که من به خاطر زیبایی و شکوهی که دارم، از یک کودک رومی ناراضی نیستم.
هوش مصنوعی: من این کار را به دست خدمتگزاران مستش میسپارم و با چوب شبانان بر او ضربه میزنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با زبان بیزبانی به دیگران آسیب بزند یا آنها را گمراه کند، نتیجهاش به خطر افتادن وضعیت و حال دیگران خواهد بود.
هوش مصنوعی: عقابی که از پشه فرار میکند، اگر به زمین بیفتد، بلند شو و از او دوری کن.
هوش مصنوعی: پلنگی که از روباه پیر میترسد، عقلش را به باد میدهد و دیوانه میشود.
هوش مصنوعی: اگر فردا قدرت و نیرویم را به اسب هدیه کنم، مانند فیل میشوم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در جایگاه پایینتری است، نمیتواند با کسی که در مقام و مقامتی بلندتر قرار دارد، ارتباط برقرار کند. بنابراین، کسی که در یک موقعیت ضعیف است و کمتر از دیگران قدرت دارد، باید در برابر قدرت و مقام همسر یا شریک خود تسلیم شود.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که بر جایگاه رفیع و باشکوه پادشاهان نشستهام، با تاجی بر سر و کمری به دور میان.
هوش مصنوعی: کسی که مرا در گفتگوهای عمیق و صمیمی یاری کند و به جستجوی جایی برای من بپردازد، چه کسی میتواند باشد؟
هوش مصنوعی: کلاه کیانی که برای اشراف و بزرگانی چون کیان مناسب است، در این خز (پوشش) رومیان نیز باید جا داشته باشد. به عبارتی دیگر، مقام و ارزش واقعی باید با لباس و ظاهری شایسته مطابق باشد.
هوش مصنوعی: من از تخمهٔ بهمن و پشت کی چرا ترسم از رومی سست پی در اینجا به این معنی است که من از ریشه و اصل خود که بهمن است و از پشتیبانی و حمایت دینی یا قومیام مطمئن هستم، پس چرا باید از دشمنانی که ضعیف و بیپایه هستند بترسم؟
هوش مصنوعی: از چهرهی دز و زرهی اسفندیار، بر تخت زرین من نشانهای از یادگاری است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به گذشته و زمانهای گذشته برگردد، روزهای خوب و روشن برای او تکرار نخواهد شد و همچنان در تاریکی و ناامیدی باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر کشتی به دریا و امواج من بیفتد، افکاری از آن بر زمین من ریخته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که به او با تلخی پاسخ دهم، از منشأ و ریشهاش میکاهم و به او زندگی و حیات میبخشم.
هوش مصنوعی: از ابر خروشان به قدری باران میبارم که دیگر نور خورشید را لمس نکنم.
هوش مصنوعی: مردی که در نبرد و جدال مثل یک روستایی ناتوان است، بهتر از فردی است که تنها به ظاهر خود و جذابیتش اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی از چیزهای ظاهری و فریبنده پرهیز کند و به محتوای اصل و کارایی واقعی توجه داشته باشد. در حقیقت، موقعیت و شرایطی که بر اساس آن قضاوت میکنیم مهمتر از ظواهر است.
هوش مصنوعی: من آن شکار را به راحتی گرفتهام و دوباره در گردن او کمند میاندازم.
هوش مصنوعی: ای پدر سالخورده و ناتوان، به خاطر بیاحترامی به پادشاهان، به خودت بازگرد و تجدید نظر کن.
هوش مصنوعی: نه، این توانایی و چابکی به معنای واقعی در جا زدن و بیهوده تلاش کردن نیست، همچنان که نمیتوان با انداختن یک کمند به کوهی، آن را تسخیر کرد.
هوش مصنوعی: فلک به وسیله روشن کردن چراغی در بیابان به جهان چگونه حکومت کردن را یاد داد.
هوش مصنوعی: به اندازهات تلاش کن و قدم بردار، زیرا هر چیز با ارزشی جای و مقام خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: کت و لباسی که او بر تن دارد، نه به قد و اندازهاش میخورد و به نظر میرسد که این لباس به طور نامناسب و دزدیده شده به تن اوست.
هوش مصنوعی: فرسودگی و پیری تو باعث شده که از جای خود فاصله بگیری و جوانیات را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: وقتی که سالهای زیادی از عمر انسان بگذرد و از تواناییهایش کاسته شود، به جای اینکه به تکیه بر ابزارهای سخت و تند، از ابزارهای ملایمتر و آرامتر استفاده کند.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و پیری، افکار زیبا و منطقی تغییر میکنند و فراموشی به مغز انسان راه مییابد.
هوش مصنوعی: از افراد بزرگسال، دو چیز با زیبایی و هنر وجود دارد: یکی در ستایش و دیگری در عبادت.
هوش مصنوعی: دنیا را بر عهده جوانان جنگجو بگذار و خودت با آرامش و بدون جنگ و جدل زندگی کن.
هوش مصنوعی: بدن ضعیف چگونه میتواند سلاح شکسته را حمل کند و از آن حمایت کند؟
هوش مصنوعی: بهتر است جوانان در میدان جنگ باشند، زیرا وقتی که نوبت به مبارزه و استفاده از سلاح میرسد، میانجیگری افراد پیر کارساز نیست.
هوش مصنوعی: در زمان مناسب باید صحبت کرد، زیرا صحبت کردن در زمان نامناسب ممکن است به مشکلاتی منجر شود.
هوش مصنوعی: خروس که صبح زود آواز میخواند، اگر گردنش را سفید کنید، باید مراقب باشید تا به سرش آسیب نرسانید.
هوش مصنوعی: سکوت کن تا به آرامش برسی، زیرا سخن گفتن تنها باعث مشکلات بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: سر بدون زبان، که خونین و زخمدار است، بهتر از زبانی است که بدون سر وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: زبانت را در دهن خود نگهدار و فقط در زمان مناسب حرف بزن.
هوش مصنوعی: بهتر است انسان از گفتن سخنانی که موجب خوشحالی دیگران میشود، پرهیز نکند و زمانی که به آرزوهایش میرسد، باید همواره به فکر برآورده کردن شادی و خواستههای دیگران نیز باشد.
هوش مصنوعی: وقتی زبان به درستی و توازن بیفتد، نام و کلامی که از آن بیرون میآید، دیگر بیهدف نخواهد بود و همیشه در چارچوبی معنادار خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از خواستههای خود خارج شود و قدمی بردارد، در هر جهتی که برود، ممکن است با مشکلات و چالشهایی مواجه شود.
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزهایی که باید گفته شوند، به طور پنهان باقی ماندهاند و باید با زبانی دیگر بیان شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی با پشتکار و تلاش زیاد لحن و گفتار خود را سخت کند، دیگران نمیتوانند به راحتی حرفهای او را بشنوند.
هوش مصنوعی: بهتر است با کسی که مقام و منزلتی دارد با احتیاط و احترام صحبت کرد و از بیان کلمات تند و سخت خودداری نمود.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه به خاطر رفتار تند و خشن خود بسیار ناراحت شد، آن پیرمرد به او پشیمانی نشان داد و از او عذرخواهی کرد.
هوش مصنوعی: در کار شاهان، خطرهای زیادی وجود دارد زیرا هیچکس با آنها رابطه نزدیک و صمیمی ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که کینه و دشمنی در دلها شعلهور شود، حتی محبت به فرزند نیز از بین میرود.
هوش مصنوعی: بدان که ارتباط شاه به آتش، مانند پیوندی است که از دور دیدن آن خوشایند و زیباست.
هوش مصنوعی: نصیحت به شاه مناسب است، اگر او از تکبر خالی شده و راه را بپیماید.
هوش مصنوعی: نصیحت کردن با خداوند مانند گذاشتن تخم در خاک شور است. این بدان معناست که تلاش برای نصیحت کردن خدا، بیفایده و بینتیجه است، چرا که او از همه چیز آگاهتر و قادرتر است.
هوش مصنوعی: وقتی آن کسی که نصیحت میکرد متوجه شد که پادشاه تحت تأثیر سخنانش قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: سخن را به شیوهای متفاوت آغاز کرد و با زبانی شیرین، به یاد شاه افتاد.
هوش مصنوعی: تو که خود را دارای و توانمند میدانی، چرا به کسی که برعکس توست توجه میکنی؟
هوش مصنوعی: سکندر بزرگ کیست که بتواند با سپاهش از دارایی و ثروت دیگران به راحتی بگذرد و آن را تصاحب کند؟
هوش مصنوعی: آسمان برای تو این کلاه را آماده کرده و ستارهها به عنوان چراغی برای تو درخشیدهاند.
هوش مصنوعی: اگر کلوخی به جنگ با کوه برود، میتواند از سنگی برآید و خود را بالا بکشد.
هوش مصنوعی: درخت کدو که هنوز جوان است، به خود اجازه میدهد ادعای همسری با درخت چنار کهنسال و تنومند را بکند.
هوش مصنوعی: وقتی زنجیری که دور گردن است و به آن وابستهای، به واسطهی ناله و درد رها شود، به زیر خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: او همچون کدوئی است که با گردن افراشته به نظر میرسد و از ساقهی خود مثل یک ریسمان ساخته شده است.
هوش مصنوعی: رشته ای که زود گندیده میشود، به مانند گیاهی است که دوباره در چاه میافتد.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید مانند مشعل در باغ دیده میشود، پروانه با شوق و خیرهنگری به سمت نور چراغ میرود.
هوش مصنوعی: وقتی روباه که بدنی کوچک و لاغر دارد، با احتیاط و ترس در برابر پلنگی بزرگ و قوی حرکت میکند، چگونه میتواند قدمی جلو بگذارد؟
هوش مصنوعی: اگر تویی که ابرویت را به هم میزنی، آن را در گوشهها بگذار، زیرا این کار بهتر از این است که کمان را به گوشه گره بزنی.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط کارهای دنیا را سامان بده، زیرا که در کارها نباید شتاب زدگی و هیجان وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر چراغ را با گرما روشن نمیکردی، نه خودت آسیب میدیدی و نه پروانهها میسوختند.
هوش مصنوعی: خمیری آماده شده و آتش در تنور نیست، بنابراین نان تا زمانی که به دهان برسد، راه زیادی را باید طی کند.
هوش مصنوعی: آدم صبور میتواند بر مشکلات و سختیها غلبه کند و هیچکس را نمیبینیم که از صبر خود پشیمان شده باشد.
هوش مصنوعی: حمایت کردن از نیکو بودن در بازی است که نتیجه خوبی نداشته باشد، مانند این که در نبردی نابرابر یا بیمعنا شرکت کنی.
هوش مصنوعی: بسیاری از رودها به خاطر آسیبهایی که دیدهاند، دچار شکست میشوند و تا زمانی که زخمی نمیشوند، نمیتوانند به دست کسی برسند.
هوش مصنوعی: تو در مقام سلطنت و عظمت هستی، حال چگونه میتوانم تو را با دیگران مقایسه کنم و حساب تو را با آنها در یک جا بیاورم؟
هوش مصنوعی: مردی که در جهان تجربیات زیادی دارد، به احترام دارا به این ماجراها اشارههای متعددی کرد.
هوش مصنوعی: حاکم جهان به دلیل نداشتن ذهن قوی و تفکر عمیق، به راحتی تحت تأثیر سخنان زیبا و دلنشین قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در آن سرعت و حرارتی که به وجود آمد، خواسته شد که حقیقت کلام بسوزد و نابود شود.
هوش مصنوعی: درخواست کرد که از دیوان دبیر برای کار کردن، مشک را با پارچه ابریشمی به کار گیرد.
هوش مصنوعی: نویسنده مانند بادی آمد و هر آنچه را که داشت، سریعاً نوشت و به یاد او آورد.
هوش مصنوعی: آب مانی و ارژنگ، دو رنگ خیالی و دلفریب را به دنبال خود میکشاند و به نوعی روح و جان را روان میکند.
هوش مصنوعی: شخصی نامهای زیبا و دلنشین نوشت و آن را به کسی هنرمند و خوشخلق ارسال کرد، کسی که مانند باغی بهشت است.
هوش مصنوعی: سخنانی که از زبانی تند و برنده بیان میشوند، از نظر تأثیرگذاری و بنیاد محکمتر به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: وقتی که نامهای زیبا و با ارزش تهیه شد، بر آن مهر پادشاهی زده شد.
هوش مصنوعی: نامهای که از طرف پادشاهان به دارا نوشته شده بود، به دست اسکندر رسید و پیامآور آن به سرعت و چابکی به مقصد رسید.
هوش مصنوعی: او نامه را به دو نفر داد و وقتی که سر باز کرد، نویسنده آمد و خواندن نامه را شروع کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.