نوبت خرمی بستان است
عهد سرو و سمن و ریحان است
نرگس از خواب مگر دیده گشود
که بر آن ژاله گلاب افشان است
با صبا نفخه ای از زلف نگار
یا شمیمی ز نگارستان است
شاد زی شاد کز ابر کرمت
دهر گلزار و جهان بستان است
فارغ از حادثه ی دوران باش
که نگهبان تو خود دوران است
کرم عام تو عامیست بخلق
که شهورش همگی نیسان است
تو بنخجیر شتابان و قضا
از پی خصم تو در میدان است
تو بگلزار خرامان و قدر
نایب حکم تو در دیوان است
غم که از دوست بود به ز نشاط
درد کز دوست بود درمان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که در بند نفس حیوان است
بندهٔ آب و چاکر نان است
گر چه بس لامع و نورافشان است
نور این سبحه دو صد چندان است
نفخ صور است صریر قلمت
نفخ صوری نه که در قرآن است
کان نشوری دهد آن را که تنش
بر سر کوی اجل قربان است
وین حیاتی دهد آن را که دلش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.