گنجور

 
نشاط اصفهانی

گر نه رخسار وی آشوب جهان بایستی

آن پری از نظر خلق نهان بایستی

آنکه بهرد گران عاقبت از ما بگذشت

هم از اول بمراد دگران بایستی

آبم از دیده روانست و دریغا که مرا

دیده ی خاک ره آن سرو روان بایستی

وسعت دهر نتابید برسوایی من

عشق را عرصه ای افزون ز جهان بایستی

یا ببایست نهان روی تو از دیده ی ما

یا ترا آگهی از درد نهان بایستی

ابروان تو دلیرند بخونریزی خلق

شرمی از تیغ شه ملک ستان بایستی

دولت شاه فزون، رایت بدخواه نگون

عاقبت کار چنان شد که چنان بایستی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode