زتست پای گریزم ز تست دست ستیزم
هم از تو با تو ستیزم هم از تو در تو گریزم
بعجز خویش نبردیم هست با تو و نازت
وگر نه خشم تو داند که من نه مرد ستیزم
پس از نگاه بسویم اشارتی کن از ابرو
فکندیم چو به تیری به تیغ زن که نخیزم
خیال طره ی تو اژدهای حادثه خوار است
بپاس گنج دل از رنج نفس حادثه خیزم
حکایتی مگر آرم بنامه از خم زلفت
ز سطر سلسله سازم ز نقطه غالیه بیزم
بیا ببزم حریفان ببین کرامت ساقی
بجام صاف شراب و بکام خنجر تیزم
نشاط را چه ملامت کنی زمهر نکویان
بگو ملامت آنکس که عقل داد و تمیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.