اگر ره است و اگر بیره از قفای تو باشم
اگر بدم من اگر نیک از برای تو باشم
همین بس است که بر من ز روی لطف ببینی
که من نه در خور اندیشه ی لقای تو باشم
بکرده های صواب است امید شیخ و بمن بین
که با هزار خطا چشم بر عطای تو باشم
سخن به بیهده رانم زنیک و بد ندانم
مرا بس این که توانم مطیع رای تو باشم
بمدعای منی پای تا بفرق، خدا را
کجا رواست که من جز بمدعای تو باشم
برات روضه بشویم در آب چشمه ی کوثر
اگر قبول کنندم که خاک پای تو باشم
من و بلای غمت، شیخ و خلد نعیمش
کدام نعمت از این به که مبتلای تو باشم
نشاط قیمت بیگانگی زخلق چه داند
من این معامله دانم که آشنای تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن نیم که دل آزرده از جفای تو باشم
گرم ز پیش نظر رانی از قفای تو باشم
تو کز برای منی اعتبارم از تو همین بس
من ارنه درخور آنم که از برای تو باشم
علی الصباح بهر سو که رهگذار تو باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.