ز نیرنگ نطقش به مضمون نیایی
ور آیی ز بس سحر بیرون نیایی
نیایی پذیرای نازی ز چشمش
که پیش ره صد شبیخون نیایی
به ترخانی عشق فرمان برآور
که درتحت احکام گردون نیایی
شوی محرم بزم رندان به شرطی
که ناخوش ببینی و محزون نیایی
به یونان حکمت جنیدی طلب کن
خدادان به علم فلاطون نیایی
بگویی چنان در دلش جا توان کرد
که بیرون به صد سحر و افسون نیایی
نه در گریه صاحب دلت می توان گفت
که دست و گریبان به جیحون نیایی
بکوش و ازین حلقه جانی برون بر
که در زیر این طاس وارون نیایی
مزن بوسه بر آستانش «نظیری »
لبالب گر از در مکنون نیایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو در دل آمدی بیرون نیائی
غلط کردم که تو در خون نیائی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.