گر حسن جمال تو طلبکار نبودی
در خانقه و بتکده دیار نبودی
گر نرگس مست تو نکردی جدل آغاز
تا گردش او بودی هشیار نبودی
بی پرده توانستی اگر روی نمودن
در کعبه حجاب در و دیوار نبودی
نازت ننهادی به دل این بار امانت
گر حسن تو از عشق گرانبار نبودی
میزان تو در دست غرورست وگرنه
حسن تو به این قیمت و مقدار نبودی
گر غیرت تو پرده پندار بهشتی
یک دل شده محروم ز دیدار نبودی
افسوس که خوی تو چو روی تو نکو نیست
ورنه همه بودی گل و یک خار نبودی
ای کاش نیامیختی این رنگ محبت
تا این همه نیرنگ تو در کار نبودی
آسان ز عتاب تو توانست رهیدن
گر جان به کمند تو گرفتار نبودی
آن تاب و توان رفت که بر یاد رخ تو
دشوار شدی کارم و دشوار نبودی
می رست ازین حلقه زنار «نظیری »
گر معنی تسلیم به زنار نبودی