خود را کباب ازین دل خودکام کردهام
این پارهآتشیست دلش نام کردهام
گر روزگار دشمن من گشته دور نیست
خونها ز رشک در دل ایام کردهام
این دل که در وصال تسلی ازو نبود
خرسندش از تغافل و دشنام کردهام
بیصبرم آنچنان که به قدر کرشمهای
جانی گرو نهاده، دلی وام کردهام
پیش خیال او حذر ای دل ز اضطراب
این صید را به حیله دمی رام کردهام
شام فراق در نظرم داغ حسرتی است
هر می که روز وصل تو در جام کردهام
از نیم جرعه لطف «نظیری» چه بیخودیست؟
این روز وصل بود که من شام کردهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرام دل ز زلف بی آرام کرده ام
وز نام عشق تحفه ایام کرده ام
در دل مرا نماند ز آرام دل نشان
تا خویشتن نشانه این نام کرده ام
از عشق روی او که همه رنگ سیم از اوست
[...]
یک قطره خون، ز تیغ بتان وام کرده ام؛
در سینه جای داده دلش نام کرده ام!
رشکم کشد، که میشنوم صبح از رقیب
درد دلی که شب بتو پیغام کرده ام
صیاد اگر ز رحم مرا کشته، دور نیست؛
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.