گنجور

 
نظیری نیشابوری

خواهم که به آزادی دل نام برآرم

این طوطی شیرین سخن از دام برآرم

گر زین قفس تنگ برآیم دو سه گامی

چون کبک دری قهقهه از کام برآرم

زین گونه که ناوک فکنانم به کمین اند

صد بال و پرم کم بود ار وام برآرم

ممنونم ازین دل شکنان گر بگذارند

کز میکده حالی قدح و جام برآرم

ای بار تعلق خود ازان نخل فرو بار

کز شاخ اگر من کشمت خام برآرم

این دل که جگرگوشه شیر است به همت

بهتر که چنینش جگرآشام برآرم

دل برکنم از یار جفاپیشه «نظیری »

در شهر به بدعهدی اگر نام برآرم

 
 
 
عرفی

کو عشق که در غمزدگی نام برآرم

دستی به سزای دل خود کام برآرم

بد خوی شوم روزی و این جان غم اندیش

از غمکدهٔ سینهٔ بد نام برآرم

سررشتهٔ زنار جهانی به کف آمد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه