گنجور

 
نظیری نیشابوری

سوزن به دل از بخیه و پیوند شکستیم

از بی هنری دست هنرمند شکستیم

در عشق به کامی نرسیدیم که بسیار

عهد پدر و خاطر فرزند شکستیم

از بهر نهالی که نشاندیم به خاطر

بس شاخ تر و نخل برومند شکستیم

ما حلقه به گوش سخن عشق و جنونیم

در حقه نسیان گهر پند شکستیم

امروز نشد نقل عزیزان گله ما

صد بار من و تو به هم این قند شکستیم

هرگاه شنیدیم ز اخلاص حدیثی

طرف کلهی پیش خداوند شکستیم

تا روز مکیدیم سرانگشت حلاوت

زان قند که امشب ز شکرخند شکستیم

گفتیم به شادی مشو آلوده «نظیری »

لب خوش نشد از خنده و سوگند شکستیم