ما به برهان و خبر پیرو ترسا نشویم
تا رخ بت نپرستیم شکیبا نشویم
در تماشای تو چون آینه گم گردیدیم
که ز پیدایی دیدار تو پیدا نشویم
مهر بر لب چو سر کیسه ممسک زده ایم
تا سر شیشه می وانشود، وانشویم
سرمه در دیده دل تا نکشد لطف حکیم
گر سراپای شود دیده که بینا نشویم
برگذر بودن حسن گل و خوبی بهار
گوشمالی است که مشغول تماشا نشویم
ابتلاهای عزیزان همه زآنست که ما
غره مهلت ده روزه دنیا نشویم
نقش امید به صد دوزخ و دریا، شستیم
تا دگر مصدر هر عرض تمنا نشویم
نرود خامه تکلیف خرد، از سر ما
تا چو سودای جنون، بی سر و بی پا نشویم
قیمت خاک در آن کوی، به افلاک رسید
ما ندانیم چه نرخیم، که بالا نشویم
بگذارید که در تنگ شکر، گم گردیم
کان پشیزیم که بیعانه سودا نشویم
در محبت دل و دین باختن اول قدم است
ما «نظیری» ز تو خرسند به اینها نشویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۳
مهر بر لب چو سر کیسه ممسک زده ایم
تا سر شیشه می وانشود، وانشویم
این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت
تا سر شیشه می وا نشود وانشویم
چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم
پرده راز بود حرف دلیرانه زدن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.