درین بستان به جهد از خار بگسل
چو گل خندان شو و از بار بگسل
اگر تعویذ بر بالت گران است
به زخم ناخن و منقار بگسل
سر رشته به بگسستن توان یافت
ز هم این تار را یک بار بگسل
ز پیش دیده ام بردار کونین
گره از پرده رخسار بگسل
غمت گو ناخنی در دل فرو کن
نمی گویم گره بسیار بگسل
پس از چندین ورع ترسم که گویند
شهادت عرضه کن زنار بگسل
میانی کز ریا بستی به خلوت
برو در صحبت خمار بگسل
شهود او «نظیری » سرسری نیست
زبان از ذکر و دل از کار بگسل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، صحبت از اغیار بگسل
گل خندان من، از خار بگسل
نخست از بند جان پیوند بگشای
پس آنگه دوستی از یار بگسل
ندانم تا که گفت آن بی وفا را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.