حضور وقت نمییابم و حلاوت فرض
دلم به قهر تو رهن است و جان ز لطف تو قرض
به هم برآمده از شوخی تو اوقاتم
نه سنتم ز تو سنت بود نه فرضم فرض
فلک حجاب دعایم نمی شود اما
به غمزه حاجت ابرو نمی نماید فرض
سخن که از دل شوریده بر زبان آید
به رسم تحفه ملک بر سما برد از ارض
به شکر نعمت تو برنمی توانم خاست
که تا به گردنم از بار منتت در قرض
مثال ما گل خندان و سرو آزادست
درین حدیقه به طولست عیش ما نه به عرض
به فضل اوست «نظیری » چو مزد کار آخر
معلم ملکوتت به علم کردم فرض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا ثنای تو بر جملهٔ خلایق فرض
کم از بزرگی تو آسمان بطول و بعرض
تو شمس دینی و بر شمس آسمان گشتست
نماز بردن سوی در رفیع تو فرض
امید رزق ز دیوان جود تو دارد
[...]
نمود حضرت سلیمان بر پیمبر عرض
که ای اطاعت تو بر تمام عالم فرض
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.