رمید طایر جانم ز آشیانه خویش
که در هوای تو خوش یافت آب و دانه خویش
دل از قفای نظر کو به کوی می گردد
نظر ز شوق تو گم کرده راه خانه خویش
ز باغ رفت گل و بلبلان خموش شدند
من اسیر همان عاشق فسانه خویش
کسی که واقف ذوقی شود نمی بینم
بغیر خویش که می رقصم از ترانه خویش
به شب که دردی دردی به کام دل ریزند
کنم به روز طرب از می شبانه خویش
مروت و کرم از دیگری نمی بینم
نشسته ام به گدایی بر آستانه خویش
ز بس که دور زمان را ز خسروان ننگ است
زمانه نازد اگر گویمش زمانه خویش
به گنج خانه محمود مدح نفروشم
به شاهنامه خرم بیت عاشقانه خویش
تو را که نقد جهان باید از طلب منشین
مرا خوش است دل از داغ جاودانه خویش
اگر ز برهمنان سرکشی، نیازارند
تو را که هست بت خویش در خزانه خویش
دلی به شرط «نظیری » نهاده بر سر راه
به هر که تیر زند میدهد نشانه خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی شاعر است. شاعر از جدایی خود از عشق سخن میگوید و به زیباییهای عشق و دردهای ناشی از فراق اشاره میکند. او با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، از رنج و شادیهای عشق میگوید و احساس تنهایی و دردمندیاش را به تصویر میکشد. همچنین، شاعر تأکید میکند که هیچکس به اندازه خود او نمیتواند درک کند و به نوعی در دنیای عاشقانهاش، به مادیت و دنیای بیرون بیاعتنا است. وی در نهایت با اشاره به ارزشهای درونی و احساسات عمیقش، بر عشق و وابستگی به معشوق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: پرنده جانم از لانهاش گریخت، زیرا در هوای تو خوشبختی و روزی خود را یافته است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو در خیابانها و کوچهها سرگردان است و نگاه من چون شوقی که به تو دارم، راه بازگشت به خانهام را گم کرده است.
هوش مصنوعی: از باغ گلها رفتند و بلبلها هم ساکت شدند. من همچنان درگیر عشقی هستم که فقط داستانی از آن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: کسی که به ذوق و احساسی عمیق دست یابد، نمیبیند که جز خودش، کسی دیگر را در حال رقص و شادی از سر آهنگ و ترانهاش ببیند.
هوش مصنوعی: در شبهایی که درد و غم به دل آدم ریخته میشود، تصمیم دارم که در روز با خوشحالی و نشاط از لذتهای شبانهام بهره ببرم.
هوش مصنوعی: من در این وضعیت خودم را گدای کرم و مروت دیگری میبینم و از دیگران چیزی نمیخواهم، بلکه به درگاه خودم نشستهام.
هوش مصنوعی: به خاطر ننگی که زمانه به پادشاهان دارد، زمانه به خود میبالد اگر بگویم که خودم مربوط به آن هستم.
هوش مصنوعی: من ارزش ستایشهای خود را در نظر میگیرم و هرگز آن را به متون دیگری که ممکن است ارزش مادی داشته باشند، نمیفروشم. عشق و احساساتم برایم ارزشی بسیار بیشتر از این گنجینهها دارد.
هوش مصنوعی: تو که انتظار داری تمام دنیا را به خاطر نیازهای خود بگذاری، من خوشحالم که دلم از غم دائمی خود رنج میبرد.
هوش مصنوعی: اگر از دوستان و همپیمانان خود دور شوی، آنها تو را آزار نخواهند داد، چرا که معشوق و محبوب خود را در درون خود داری.
هوش مصنوعی: دل خود را به شرط «نظیری» در میان راه گذاشتهام، به هر کسی که به من آسیب برساند، نشانهای از خودم میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من و خیال تو شبها و کنج خانه خویش
سرود بیخودی و آه عاشقانه خویش
به خون همی طپم از ناله های خود همه شب
کسی نکرده چو من رقص بر ترانه خویش
خیال خال تو بردم من ضعیف به خاک
[...]
منم که می کنم از درد بی کرانهٔ خویش
مگو، مگو ز غم، آرایش زمانهٔ خویش
فلک به چرب زبانی، گدای فرصت نیست
به مدعی ندهی، گوهر یگانهٔ خویش
ز نفخ صور نه توفان نوح بی خطر است
[...]
نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
به گنجها نتوان درد را خرید از من
به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش
به نغمه دگران احتیاج نیست مرا
[...]
جز آنکه برد چو شمعت شبی به خانه خویش
کدام مرغ زد آتش به آشیانه خویش
به سر رسید شب هستیم ز قصه هجر
شدم به خواب عدم آخر از فسانه خویش
نباشدش اثری اشک من چه سان آرم
[...]
زخانه توکشم رخت سوی خانه خویش
نهم رخی به رخ دلبر یگانه خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.