گنجور

 
نظیری نیشابوری

نه فوت صحبت این دوستان غمی دارد

نه مرگ مردم این عهد ماتمی دارد

میان این همه احباب پرده پوشی نیست

دریده پرده ترست آن که محرمی دارد

به خوش بیانی هم صحبتان ز جای مرو

که پر ز نیش بود هرکه مرهمی دارد

به هرزه دفتر امید هرکجا مگشا

که مبتلای هوا کار درهمی دارد

هزار لطمه ز هر خار بایدش خوردن

نکوسرشتی اگر طبع خرمی دارد

ز طعن گرسنه چشمان دلیر ننماید

هلال عید که ابروی پرخمی دارد

به کاوش مژه رگ های جانش بشکافد

تنک دلی که چو من چشم پر نمی دارد

ز خویش و اهل گذر کن که ملک بی خویشی

برون ز عالم این خلق عالمی دارد

به جاه و حشمت دنیا چرا قفا نکند

کسی که همچو «نظیری » مسلمی دارد