تبسمش به لب از شرم خشم و کین گردد
کرشمه اش گره از ناز بر جبین گردد
کند به دیده شکرریز اشک تلخم را
به خندهای که ازو زهر انگبین گردد
ازو به قیمت آسایش ابد بخرم
جراحتی که دلم یک نفس غمین گردد
چو باد از سر عالم به جهد برخیزم
اگر دمی به من از مهر همنشین گردد
نه قبله دانم و نی کعبه، کافر عشقم
چو سجده پیش بت آرم قبول دین گردد
گهی که جامه تقوی درند گوییدم
که دست کیست؟ که پنهان در آستین گردد
سخن طرازی و دانش هنر «نظیری » نیست
قبول دوست مگر ناله حزین گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات پیچیده عاشقانه و عذابهای ناشی از آنهاست. شاعر از تبسم و ناز معشوق که به او شرم و خشم میدهد سخن میگوید و به تأثیر اشک و خندههای معشوق اشاره میکند که میتواند تلخیها را شیرین کند. او آماده است که به قیمت آسایش ابدیاش، درد عاطفیاش را بپذیرد و به عشقش وفادار بماند. همچنین، شاعر به ارتباطش با عشق اشاره میکند که از نظر او فراتر از مقامات دینی است و نمیداند که در کجا باید سجده کند. او در نهایت بیان میکند که سخن و هنر او بینظیر است و عشق واقعی تنها با نالههای پرغصه و حزین قابل قبول است.
هوش مصنوعی: لبخندش به خاطر شرم از خشم و کینه، زیبا و جذاب میشود و ناز و کرشمهاش باعث میشود که زیباییاش بیشتر بر چهرهاش جلوه کند.
هوش مصنوعی: او با چشمانی که همچون شکر شیرین است، اشکهای تلخ مرا میریزد و این اشکها به خاطر یک خندهای که از او میآید، به شیرینی و خوشی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: من حاضر هستم که برای آسایش همیشگیام، درد و رنجی را که باعث میشود دل من یک لحظه غمگین شود، بخرم.
هوش مصنوعی: اگر به مانند باد از سر عالم برخیزم، تنها کافی است که برای یک لحظه مهر و محبت همنشینی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: من نه به قبله اعتقادی دارم و نه به کعبه؛ عشق من به قدری عمیق است که اگر در پیش بت سجده کنم، دینم پذیرفته میشود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که لباس تقوا را به تن دارم، از خودم میپرسم که دستان چه کسی است؟ زیرا آنچه در آستین پنهان است، مشخص نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که هنرمندی و توانایی در سخن گفتن و دانش، در نزد دوست قابل قبول نیست مگر آنکه با اندوه و غم همراه باشد. به عبارت دیگر، زیبایی کلام و علم زمانی ارزشمند است که احساساتی عمیق از ناامیدی و غم را منتقل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی که با غم عشق تو همنشین گردد
نه ممکن است که با خوشدلی قرین گردد
به تلخ عیشی تن در دهد هر آندل کو
به عشوه لب شیرین تو رهین گردد
چو سایه هر که به دنبال تو رود ناچار
[...]
چو نقش چشم توام در دل حزین گردد
مرا نفس به دل خسته تیغ کین گردد
ترا به دیده کشم، لیک غیرتم بکشد
که با تو مردمک دیده همنشین گردد
شده ست خاک به کویت هزار عاشق بیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.