دیدمش در دل نهفتم آه بیتأثیر را
در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در
بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را
خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت
ذوق درد اضطراب و لذت تغییر را
از کمند دادی گر آزارم خجل از من مباش
کرده ام خاطرنشان خویش صد تقصیر را
گشته دل پامال حسرت عشوه در کارش مکن
قلب زراندود ما ضایع کند اکسیر را
از نگاهی شد «نظیری » صید و من در انفعال
زان که آن وحشی نمی ارزد بهای تیر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از جدایی است. شاعر از عشق و هجران میگوید و به تجربههای تلخ و شیرین خود در این بزم عشق اشاره میکند. او احساسات خود را به شکل کنایهآمیز بیان میکند و از کمند عشق و تأثیرات آن میگوید. شاعر به حسرت و اضطراب ناشی از عشق اشاره میکند و در عین حال به زحماتی که در این مسیر متحمل شده، اعتراف میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق ممکن است فردی را به اوج احساسات ببرد اما همزمان میتواند آسیبزا باشد.
هوش مصنوعی: من او را در دل پنهان کردم، در حالی که آه بیاثر را در کمان نگه داشتهام. از بس که دلم را دزدیده، تیر را شکستم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من از این جمع و میخانه نمیتوانم بروم، زیرا در دنیای خارج، تقدیر و سرنوشت منتظر است تا مرا به جدایی و دوری از معشوق گرفتار کند.
هوش مصنوعی: شخص شاد و سرحال از دیگران است، زیرا در مراسم و جمعهای عشق او نتوانسته طعم اندوه و دلمشغولی را بچشد و از دگرگونی لذت ببرد.
هوش مصنوعی: اگر تو به من آسیب رساندهای، شرمندهام نکن؛ زیرا من خودم را بابت صد گناهی که کردهام، معذور میدانم.
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر حسرت و آرزوها قرار گرفته است. نه به دل ما که با زینت و زیباییاش دل ما را ناامید میکند، لطمهای بزنید که این علاقه و زیبایی میتواند ارزشمند باشد.
هوش مصنوعی: از یک نگاه، «نظیری» به دام افتاد و من در حالت انفعال قرار گرفتم، زیرا آن موجود وحشی ارزش تیر را ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
من که با مویی به قوّت برنیایم ای عجب
با یکی افتادهام کو بُگسلد زنجیر را
چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیمتن
[...]
ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را
برنتابد از خرابی خانهام تعمیر را
گر چنین شاداب از خون شهیدان میشود
آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را
کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی
[...]
سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را
کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست
هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
حسن را خطِ غبارش بینیاز از زلف کرد
[...]
برق عشق آمد که سوزد خرمن تدبیر را
با گریبان کار افتد دست دامنگیر را
نام من در دفتر اهل شهادت داخل است
کرده ام روشن سواد جوهر شمشیر را
پاسبان مستی ما نیست غیر از تیغ عشق
[...]
رخصت طوفان دهم گر اشک عالمگیر را
گم کند چون موج دریا رشته تدبیر را
دل که بی آه است خواهم از نظر افکندنش
بر میان بهر چه بندم ترکش بی تیر را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.