این که دل نامند چون حرزم حمایل کردهاند
هیکلی از اضطراب جسم بسمل کردهاند
از کدامین دودمان تا این دلیل افروختند
چرخ را پروانه فانوس محمل کردهاند
این گل از هر شاخ خودرویی نمیآید به بار
تخم یک جا کشته صد جا آب در گل کردهاند
در خیال قید زلف و خال هرکس ماند ماند
فکر دیگر کن که حل عقده مشکل کردهاند
از قدم تا فرق ناز و نوش و بر ابرو گره
خوان دعوت چیدهاند و منع سائل کردهاند
از پی دنیا مشو پویان درین موج سراب
هر نفس نقشی پدید آورده باطل کردهاند
خلق را در هر نفس موت و حیاتی مضمر است
در زلال زندگی زهر هلاهل کردهاند
روی از میدان سربازان بگردان کاهل ذوق
پایکوبان سر نثار راه قاتل کردهاند
ما به چین زلف کشتی بر کنار آوردهایم
عشق دریایی است کِش دیدار ساحل کردهاند
گرد خود گردم که بینم در هوای کیستم
ذرهام اما به خورشیدم مقابل کردهاند
عشق را هنگامه امروز از «نظیری» روشن است
هر طرف از گفتگویش گرم محفل کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوشهگیرانی که رو در خلوت دل کردهاند
رشته جان را خلاص از مهره گِل کردهاند
اهل دنیا در نظربازی به اسباب جهان
حلقهای هر لحظه افزون بر سلاسل کردهاند
کارافزایان که دنبال تکلف رفتهاند
[...]
باز صحن باغ را مرآت محفل کردهاند
عکس اندر کار شاخ از آن شمایل کردهاند
باغ را خرم ز تاثیر نسیم اعتدال
راست همچون ملک شاهنشاه عادل کردهاند
آب را باشد سر طغیان که فراشان باد
[...]
هر که بگذشت آفرین برناوک صیادخواند
کس نمیپرسد که ما را از چه بسمل کردهاند
عاقلی گویند شددیوانهٔ طفلان ولی
گرمن آن دیوانهام دیوانه عاقل کردهاند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.