کسی که تشنهٔ وصل است با کوثر نمیسازد
به آب خضر اگر عاشق رسد لب تر نمیسازد
کُلَهْبخشی و سربازی شراب عشق میآرد
سری کاین نشئه گرمش ساخت با افسر نمیسازد
به شیدایی مزن طعنم که هست از آب و خاکی دل
که طفلش غیر حرف عاشقی از بر نمیسازد
عجب گر آسمان سامان تواند داد کارم را
چو طالع از کسی برگشت با اختر نمیسازد
کدامین شعله روشن میکند امشب سرایم را
که موری را نمیبینم که بال و پر نمیسازد
اگر بیگانه گر محرم دلش میسوزد از دردم
کسی سویم نمیبیند که چشمی تر نمیسازد
ز روز وصل در رشکم ز شام هجر در افغان
دل دیوانهای دارم که با دلبر نمیسازد
ره غیرت خطرناکست پنهانش تماشا کن
در آن وادی که عشق اوست با تن سر نمیسازد
برای امتحان، آرد چه مانی را چه آزر را
اگر خود میشود بتگر ز خود بهتر نمیسازد
همان عشقست بر خود چیره چندین داستان ورنه
کسی بر معنی یک حرف صد دفتر نمیسازد
ندانم حال شب های «نظیری» این قدر دانم
که جز بالین نمیگرداند و بستر نمیسازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمیسازد
شراب تند ما با شیشه و ساغر نمیسازد
نمیدانم به خونریز که شد آلوده مژگانش
که شوق زخم، خون را در جگر نشتر نمیسازد
به روی مهر، صبح از سادهلوحی پرده میپوشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.