زبان طعنه ما کوته از بریدن نیست
علاج شکوه عاشق به جز شنیدن نیست
ز بس که گشتهام از درد انتظار ضعیف
نگاه را به رخت قوت رسیدن نیست
چنان که خانه زندانیان فرود آید
شکسته جان قفس و جرئت پریدن نیست
ز بی تعلقی خویشتن به این شادم
که جان سپردن اگر هست دل طپیدن نیست
به هجر و وصل و ملال و نشاط گریه کنم
در آن دلی که طلب هست آرمیدن نیست
ز تار زلف تو زنار بر میان دارم
بیا که مصلحت پیرهن دریدن نیست
گرفته طبع «نظیری» سؤال از او مکنید
درخت گل نشکفتست و وقت چیدن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
که تنگنای جهان جای دل تپیدن نیست
ز بی غمی نبود رنگ روی من بر جای
ز ضعف، رنگ مرا قوت پریدن نیست
ز دست آینه شد موی سبز و گشت سفید
[...]
ز ضعف تن مژهام را به هم رسیدن نیست
نبستن مژه از مرده بهر دیدن نیست
خوشم به سنگدلیهای او که درد مرا
دل ار نه سنگ بود، طاقت شنیدن نیست
مرا جفای تو پابستهتر کند، آری
[...]
در آبگیر، سحرگاه بط به ماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.