بیا که مردم و بر راه چشم جان بازست
به گفتگوی تو زخم مرا دهان بازست
به خون ما اگرت میل هست مانع نیست
می مغانه سبیل و در مغان بازست
چو یوسفی تو که از مصر حسن چون تو کسی
برون نیامده تا راه کارون بازست
در آرزوی نثار قدوم تو همه شب
گهر فروش دو چشم مرا دکان بازست
نمی رود چو گرسنه ولی چه سود از این
که خوان وصل پر و دست میهمان بازست
چو بلبل قفسم من ازین چه ذوق مرا
که گل شکفته و درهای بوستان بازست
صمد به جای صنم بر زبانم آمده است
بتم فتاده و زنارم از میان بازست
دعا کنید به وقت شهادتم او را
که آن دمی است که درهای آسمان بازست
مکن شتاب «نظیری » به کار جان بازی
که چشم کارشناسان کاردان بازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.