خمار می به لبم قفل زد ایاغ کجاست؟
کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟
نه عندلیب غزل خوان نه شاخ گل خندان
درین بهار کسی را دل و دماغ کجاست؟
شکوفه را به نم ابر جامه در گرو است
برهنه را سر و سامان عیش باغ کجاست؟
یکی به گرد گلستان خویش سیری کن
ببین که یک گل بی صد هزار داغ کجاست؟
هزار جنس مرادم به وقت در گرو است
دمی که صاحب وقتی دهد سراغ کجاست؟
ز شغل کار خودم یک نفس رهایی نیست
محبتی که دهد از خودم فراغ کجاست؟
به خون دیده «نظیری » بساز و باده مخواه
برای زاغ میی همچو خون زاغ کجاست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به حسرت و فقدان احساسات اشاره میکند. او از گم شدن کلید میکده و عدم وجود عشق و شادابی در بهار سخن میگوید. او همچنین از نبود لذت و سرخوشی در زندگی شاکی است و معتقد است که باید به جستجوی زیباییهای زندگی بپردازد. شاعر از بیسر و سامانی عیش و عشق رنج میبرد و به دنبال لحظهای است که بتواند از مشکلات و کارهایش رها شود. در نهایت، او به دنبال شرابی است که مایهی زندگی و امید باشد، اما همچنان در ناامیدی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: شراب باعث مستی من شده و بر لبانم قفل زده است. ای یار، کجایی؟ من کلید میخانه را گم کردهام، حالا نمیدانم چراغی برای راهیابیام کجا است.
هوش مصنوعی: در این بهار، نه بلبلانی هستند که در میانه گلها آواز بخوانند و نه گلهایی که لبخند بزنند. در این اوضاع، کسی حوصله و دل و دماغ شادی ندارد.
هوش مصنوعی: شکوفهها به باران نیاز دارند تا لباس و زندگی پیدا کنند. اما گیاهی که از پوشش و زندگی بیبهره است، چگونه میتواند از زیباییهای باغ لذت ببرد؟
هوش مصنوعی: به دور باغ خود بچرخ و نگاه کن ببین کجای آن یک گل وجود دارد که با هزاران زخم و درد مواجه شده است؟
هوش مصنوعی: من هزار آرزو دارم که در زمان مناسب خود را نشان میدهند و اکنون در انتظارم که آن کسی که بر وقتمان تسلط دارد، بگوید این آرزوها کجا هستند؟
هوش مصنوعی: من از کار و مشغلههای خودم هیچگاه نمیتوانم رها شوم. محبت و عشق کجا میتواند به من آرامش و آزادی از خودم بدهد؟
هوش مصنوعی: شما باید با درد و رنج خود هنری بسازید و نیازی به نوشیدن شراب نداشته باشید، چرا که مانند زاغ، به جز خون و زجر، چیزی برای به دست آوردن وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اسیر عشق ترا میل گشت باغ کجاست
وگر بباغ رود هم، دمی فراغ کجاست
چراغ خانه من ای پری رخ خوبت
وگرنه خانه دیوانه را چراغ کجاست
نگویمت که دگر سینه ام بداغ مسوز
[...]
شبست و ما همه جویای می ایاغ کجاست
چه تیر گیست درین انجمن چراغ کجاست
چه شد که باده ی ما دیر می رسد امروز
حرارت نفس تشنگان داغ کجاست
براه میکده گم کرده ایم گوهر عقل
[...]
ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست؟
در آتشم ز پر و بال خود، چراغ کجاست؟
گرفته هوش گریبان من، پیاله چه شد؟
خرد به فرق سرم پافشرده، داغ کجاست؟
ز ابر روغن بادام اگر به خاک چکد
[...]
دلی که عشق نکردش چو لاله داغ کجاست
خبر دهید که فانوس بیچراغ کجاست
به دیده خون ز دلم دیردیر میآید
کسی که زود کند باده در ایاغ کجاست
هزار داغ به دل دارم و نمیدانم
[...]
شراب تشنه بسی موج زد، ایاغ کجاست؟
کباب سوختگی بوی زد، دماغ کجاست؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.