گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

نه در آزردن دلها چو تو خودرای دگر

نه چو من بر سر خوی تو شکیبای دگر

نه ترا رأی بجز خوردن خون دل من

نه مرا جز طالب نوش لبت رای دگر

با که گویم که چها میکشم از دست تو من

رشکم آید که برم نام ترا جای دگر

نیمه جانی و گر از کشمکش شوق بجاست

بکن ایبارقۀ حسن تجلای دگر

ایکه از ناز نهی پا بسر کشته خویش

ایدریغ از سر دیگر که نهی پای دگر

سود آن برد که سر در سر سودای تو باخت

که زبان است در اینمرحله سودای دگر

زلف و خط داده بهم دست مگر چشم تو باز

داده در کشور دل رخصت یغمای دگر

هر چه ایجان پدر ناز توانی بفروش

مادر دهر نیارد چو تو زیبای دگر

سروا گر با تو ببالد بنشانش بر خاک

کاین قبا نیست برازنده ببالای دگر

بسر زلف دلاویز و بجان لب مست

کز تو جز بوسه مرا نیست تمنای دگر

گر بفردای قیامت کشدم وعده وصل

باز ترسم که دهی وعده فردای دگر

خط نیاورده رخش غمزۀ جادو وش او

چشم من بست که فردا نروم جای دگر

نیرّا شیشۀدل را که در او سرّ خداست

نتوان داد بهر بی سر و بی پای دگر

تا توانی مزن اینحقۀ مینائی را

جز ولای شه دین مهر تولای دگر

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای

حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست

[...]

ابن یمین

ای رخ خوب تو چون گل چمن آرای دگر

وی لب لعل تو چون مل طرب افزای دگر

خوشتر از روی چو گلنار تو بر سرو سهی

نشکفد هیچ گلی بر سر و بالای دگر

هر کجا دل رود آید بسر کوی تو باز

[...]

سیف فرغانی

ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر

همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر

پیش ازین انده بیهوده همی خورد دلم

بازم استد غم عشق تو زغمهای دگر

چون برون می نرود از دل من دانستم

[...]

عبید زاکانی

میپزد باز سرم بیهده سودای دگر

میکند خاطر شوریده تمنای دگر

هوس سروقدی گرد دلم میگردد

که ندارد به جهان همسر و همتای دگر

دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور

[...]

کمال خجندی

کردم از سید راگوی سوالی که ترا

هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر

گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه