بکش ای دوست نداریم ز حکم تو گزیر
گر به کیش تو گناه است ترحم با سیر
دوست با جان من آن کرد که ماهی به کتان
عشق با صبر من آن کرد که آتش به حریر
گفتم از حسرت عناب لبت خواهم مرد
گفت سیب زنخم بین و دگر بار بمیر
گر به حکم سر زلفت ننهم گردن طوع
چه کنم با که شکایت کنم از دست امیر
سر شوریده مپندار به خود باز آید
تا نه زان ناقۀ کاکل شنود بوی عبیر
غایب از ما مشو ای مهر درخشان که به عمر
با چراغت نتوان یافت در آفاق نظیر
پای من لنگ و سر آب به صد مرحله دور
چه کند تشنه نمیرد به بیابان ز هجیر
یارب این خرمن گل چشم جهان سیر کند
ز چه از روی نشود چشم من دلشده سیر
دلبر آمد بسر کشته خود لیک چه سود
طبل واپس بزن از شست کمان رفت چو تیر
طوق مویی به بناگوش زد و گفت ببوس
پی نبردم که همان قصۀ چاهست و ضریر
نبش زین پیش مزن بر دلم از ناوک ناز
ای جوان بخت بیندیش ز آه دل پیر
بعد مرگ ار شنوم بوی تو از باد صبا
آن کند با من خاکی که به یعقوب بشیر
من که در گوشۀ ابروی تو حبس نظرم
ای شهنشه نظر از حبس نظر باز مگیر
شعر سعدی همه دلبند و ملیح است ولیک
نیرّّ انظم تو کو برد ز خواجو و ظهیر
لب فرو بند ز نتشبیب و برافشان دُرتاب
ز ثنای شه مهر افسرا و رنگ غدیر
نقش برد از عمل آیینهٔ حسن ازل
که ز نوک قلمش یافت هیولان تصویر
دارم امید که جرمم به عطا درگذرد
که خداوند کریم است و شه عذرپذیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به دوست و عشقش است. شاعر میگوید که از فرمان دوست نمیتواند فرار کند و اگر عشق گناه است، او نیز به آن عشق ورزیده و در عذاب است. او از حسرتِ بوسیدن لبهای معشوقش میگوید و بیان میکند که عشقش مانند آتش در حریر سوزان و طاقتفرساست. شاعر از دوری و غیبت عشقش ابراز دلتنگی کرده و به همین دلیل از خداوند طلب رحمت و بخشش دارد. او همچنین به زیبایی عشق و عواطف انسانی اشاره میکند و در عین حال، یادآوری میکند که با وجود این دردها و رنجها، امید به بخشش و عفو دارد. در نهایت، شاعر که خود را در بند چشمهای معشوق میبیند، از او میخواهد که نگاهش را از او نگیرد. این شعر ترکیبی از احساس عشق، غم و انتظار است.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، ما نمیخواهیم از تصمیم تو فرار کنیم. اگر گناه باشد که به خاطر مذهب تو رحم کنیم، ما این را نمیپذیریم.
هوش مصنوعی: دوست با من کاری کرد که مانند ماهی در درون کتان گرفتار شده است، و عشق با صبر من همانند آتش است که بر روی حریر میسوزد.
هوش مصنوعی: گفتم از حسرت میوه شیرین لبهای تو خواهم مرد، او جواب داد که سیب لبهایم را ببین و دوباره بمیر.
هوش مصنوعی: اگر برای زیبایی و دلربایی موهایت سرم را خم نکنم، پس چه کار میتوانم بکنم و از چه کسی باید به خاطر این شرایط شکایت کنم؟
هوش مصنوعی: سر شوریده را دست کم نگیر و به خودت نیاور، زیرا این حالت به زودی تغییر نخواهد کرد و همچنان بوی خوش از آن ناقهای که در دست داری به مشام خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای نور درخشان، دور از ما نباش، زیرا در طول عمرم هیچگاه نتوانستهام همتایی برای تو در جهان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من پایم لنگ است و برای دستیابی به آب باید بسیار دور بروم؛ اما تشنه در بیابان به خاطر بیاحتیاطی نمیمیرد.
هوش مصنوعی: پروردگارا، این زیبایی و دلربایی که چشم من را سیراب میکند، چرا از چهرهات نمیتوانم دل بکنم و دلم از دیدن تو سیر نمیشود؟
هوش مصنوعی: محبوب به سراغ کسی که بر او عاشق شده آمده، اما چه فایدهای دارد؟ مثل این است که بخواهی پس از آسیب و شکست، باز هم به گذشته و یاد آن زمان فکر کنی؛ زیرا عشق و احساسات مانند تیر رها شده از کمان، دیگر بازنمیگردند.
هوش مصنوعی: دختری مویش را به دور گوشش آویخت و گفت: ببوس. من نفهمیدم که آیا این فقط یک بازی است یا میتواند به عواقب جدیتر بیانجامد.
هوش مصنوعی: ای جوانی که خوشبختی در آینده را مینگری، بیش از این با تیرهای ناز و زیبایی بر دل من نزن، که دل پیر از آه و اندوه پر است.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ اگر بوی تو را از باد صبا بشنوم، این خاکی که به یعقوب بشارت داده بود، با من چنین میکند.
هوش مصنوعی: من که در گوشۀ ابروی تو گم شدهام و نظرم به تو وابسته است، ای شاه بزرگ، لطفاً مرا از این وابستگی به خودت نرنجان و دور نکن.
هوش مصنوعی: شعر سعدی همه زیبا و دلنشین است، اما آیا کسی هست که به زیبایی تو شعر بسراید که از خواجوی کرمانی و ظهیر هم فراتر رود؟
هوش مصنوعی: سکوت کن و از نغمهات بپرهیز، و زیبایی خود را به خاطر ستایش از پادشاهی که دوستش داری، نمایان کن. دَریای وجودت را به رنگی که به معجزه عشق معروف است، آکند.
هوش مصنوعی: عمل و کار ما به مانند آیینهای است که زیباییهای ازلی را نشان میدهد. این زیباییها به واسطهی قلمی که در دست دارد، از هیولاها و اشکال بیقواره، تصویرهایی زیبا میسازد.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که گناهم با بخشش خداوند نادیده گرفته شود، زیرا او بسیار بزرگوار و با عذرپذیری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر
ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر
ابر فروردین گویی به جهان آذین بست
که همه باغ پرندست و همه راغ حریر
گه زرهباف شود باد و گهی جوشندوز
[...]
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
[...]
در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر
وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر
کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.