یارب آنخال که ما را شد از او روز سیاه
ببلای خم زلف تو گرفتار آید
دم جان بخش مسیحاست سحرخیزانرا
شعلۀ آه که از سینۀ افکار آید
زلفت ار برد بیغما دل شهری چه عجب
هر چه گویند از آنرهزن طرّار آید
ایدل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت
وقت آنست که همسایه زنهار آید
واعظانرا رسد از زمزمۀ عشق بگوش
سیحه درهم گسلد مست ببازار آید
اینکه بیمار غمت کرد ز دوری نیرّ
دل قوی دار که خود نیز پرستار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالات و احساسات ناشی از عشق و دلبستگی میپردازد. او از تاریکی روزهای ناامیدیاش یاد میکند و بیان میکند که عشق و زیبایی معشوقش میتواند او را از این بلاها رها کند. همچنین به تأثیر عواطف عشق بر روحیه و رفتار انسانها اشاره دارد و میگوید که عشق میتواند حتی واعظان را تحت تأثیر قرار دهد. در نهایت، شاعر به شخصی که در دوری معشوق بیمار است توصیه میکند که دل قوی داشته باشد زیرا عشق و محبت همیشه برمیگردد و پرستار دل او خواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوندا، آن کس که موجب تیرگی روزگار ما شده است، در بلای پیچش موی تو گرفتار خواهد آمد.
هوش مصنوعی: نفس کشیدن در صبحگاهی که پر از جادو و زیبایی است، برای کسانی که بیدار میشوند، مانند روحی تازه و حیاتبخش است. جرقههای اشتیاق و آرزو که از دل افکار به وجود میآید، مانند شعلهای گرم و روشن دلها را روشن میکند.
هوش مصنوعی: اگر زلف تو دل شهری را به غم بکشد، چه تعجبی دارد؟ زیرا هر چه بگویند، از آن راهزن سازگار میآید.
هوش مصنوعی: دوست غمگین، وقتی شب به نیمه رسید و زمان خواب توست، بهتر است همسایهی تو با احتیاط بیاید.
هوش مصنوعی: واعظان از زمزمههای عشق بهره میبرند و صدای آن بهگونهای است که حتی مستی را به هم میزند و او را به بازار میآورد.
هوش مصنوعی: اگر غم دوری تو باعث بیماری من شده، دل قوی داشته باش چون خود تو هم یک روز بهبود مییابی و پرستاری خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید
وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید
به همه حال اسیری که ز بندی برهد
[...]
هر که با نرگس سرمست تو در کار آید
روز و شب معتکف خانه ی خمّار آید
صوفی از زلف تو گر یک سر مو دریابد
خرقه بفروشد و در حلقه ی زنار آید
تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف
[...]
مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید
راست سروی تو اگر سرو به رفتار آید
گل درَد جامه و از شرم رخت سرخ شود
گر گلستان جمال تو به گلزار آید
عقل و جان و دل و دین گر رود از دست چه باک
[...]
چند نومید ز کوی تو دل زار آید
چون تهیدست که از میکده هشیار آید
خار پا در ره ادبار ز دامن روید
سر سودا زده در جیب بدیوار آید
فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه
[...]
حاجتی دارم و حاشا که بگفتار آید
حجت است آن که بگفتار پدیدار آید
سخن از پایه ی من خواست نه زانجا که تویی
من بوصف تو چه گویم که سزاوار آید
پاس دل باید نه پاس زبان در بردوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.