محتسب با ساغر می گرد مرا سر بشکند
با کم از سر نیست ز آن ترسم که ساغر بشکند
تا شنیدستم که دل بشکسته دارد دوست دوست
من بموئی بسته ام دل تا مکرر بشکند
ای مساعد کوکب آن جانی که جانانش ستد
وی همایون روزگار آن دل که دلبر بشکند
چون بصیدم سر دهی شاهین چشم آهسته ده
تیز پرواز است ترسم ناگهش پر بشکند
شیخ را گردن شکست از بار دستار گران
بار وی یا رب گران کن بار دیگر بشکند
شانه در آئینه مرگ ما مصوّر میکند
تا ترا بر رخ یکی زلف معنبر بشکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند
قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست
گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
دانه خالش که باز اندیشه او چون کنم؟
[...]
عنبر زلف کژت بازار عنبر بشکند
قیمت لعل لبت سودای گوهر بشکند
با قد شمشاد سوی باغ گر آری گذر
زانفعال قامتت شاخ صنوبر بشکند
در ره عشقت شدم خاک و ولی ترسم از آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.