ای قدت سرو، اگر سرو به رفتار آید
وی لبت غنچه، اگر غنچه به گفتار آید
زلفت ار برد به یغما دل شهری چه عجب
هر چه گویند از آن رهزن طرّار آید
گر دو صد ناوکم آید ز تو بر سینهٔ ریش
چشم آنست هنوزم که دگر بار آید
دم جان بخش مسیحاست سحرخیزان را
سخن تلخ کزآن لعل شکر بار آید
یا رب آن خال که ما را شد از او روز سیاه
به بلای خم زلف تو گرفتار آید
آنکه بیمار غمت کرد ز دوری نیّر
دل قوی دار که خود نیز پرستار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد. شاعر از قدرت و زیبایی چهره و رفتار معشوق به صورت کنایه سخن میگوید. او تأکید میکند که زیباییهای ظاهری (چون لب و زلف) میتوانند دلها را بربایند. شاعر در ادامه به عشق و حسرت اشاره میکند و میگوید که حتی اگر دل او هزاران تیر عشق را تحمل کند، همچنان چشمانتظار آن است که دوباره معشوق را ببیند. در نهایت، شاعر به تاثیری که معشوق بر دلها میگذارد و به درد و غم ناشی از دوری از او اشاره میکند و همچنان امید به بازگشت و تسکین را در دل دارد.
هوش مصنوعی: ای قامت تو مثل درخت سروی است، اگر سرو بخواهد خود را نشان دهد، دلت را مثل غنچهای میبیند که در حال سخن گفتن است.
هوش مصنوعی: اگر موی تو دل یک شهر را به یغما ببرد، چه تعجبی دارد، زیرا هر چیزی که بگویند، از آن راهزن حیلهگری میآید.
هوش مصنوعی: اگر هزار تیر از جانب تو بر سینهام بنشیند، هنوز هم چشمانم در انتظار دیدنت هستند که بار دیگر بیایی.
هوش مصنوعی: سحرخیزان را زندگی و انرژی تازهای میبخشد، اما سخنان تلخ و ناامیدکنندهای که میزنند، میتواند به شیرینی و خوشحالی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: ای خدای من، آن نشان زیبا که ما را در روزهای تیره و تار شاداب کرد، حالا موجب گرفتاری ما در دام زلف زیبای تو شده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر دوریات دلت را شکانده و غمگینت کرده، مطمئن باش که نیازی به نگرانی نیست؛ چرا که خودت نیز قادر خواهی بود از خود مراقبت کنی و روزی پرستاری بر بالینت خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید
وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید
به همه حال اسیری که ز بندی برهد
[...]
هر که با نرگس سرمست تو در کار آید
روز و شب معتکف خانه ی خمّار آید
صوفی از زلف تو گر یک سر مو دریابد
خرقه بفروشد و در حلقه ی زنار آید
تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف
[...]
مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید
راست سروی تو اگر سرو به رفتار آید
گل درَد جامه و از شرم رخت سرخ شود
گر گلستان جمال تو به گلزار آید
عقل و جان و دل و دین گر رود از دست چه باک
[...]
چند نومید ز کوی تو دل زار آید
چون تهیدست که از میکده هشیار آید
خار پا در ره ادبار ز دامن روید
سر سودا زده در جیب بدیوار آید
فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه
[...]
حاجتی دارم و حاشا که بگفتار آید
حجت است آن که بگفتار پدیدار آید
سخن از پایه ی من خواست نه زانجا که تویی
من بوصف تو چه گویم که سزاوار آید
پاس دل باید نه پاس زبان در بردوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.