حسن از آنپایه گذشته است که در وصف من آید
مگر او پرده براندازد و خود رخ بنماید
رشگم از پرتو خورشید جهانتاب برآید
که همه روز همی روی بدیوار تو ساید
همه ما را بقفا عیب کنند اهل سلامت
کس بروی تو نگوید دل مردم نرباید
وعده قتل من ایکاش بفردا نگذارد
عهد خوبان همه دانند که بس دیر نپاید
چه بود زاهد اگر ذوق حضور تو ندارد
در فردوس ملایک بهمه کس نگشاید
رخ برافروز بگو با گل سوری که ببلبل
ناز مفروش که از زشت رخان ناز نشاید
ساقی آب طرب انگیز به بیدردلان ده
درد جامی بمن آور که مرا درد فزاید
خلفی چونتو نزاید مگر از مادر گیتی
تا از اینصورت زیبای دلاویز چه زاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گه بود ماه که با روی تو از کوه بر آید
چه زند سرو که با قد تو بالا بنماید
هر کجا بوی تو آمد ز صبا گرد نخیزد
هر کجا روی تو آمد ز سحر صبح نیاید
غمت آورد بدر صبر. خرد گفت که حقا
[...]
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
[...]
روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید
خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید
گری را طرفه نباشد که ربایند خلایق
طرفه آن گوی زنخدان که دل خلق رباید
در به زنجیر ببندد همه وقت و عجب است این
[...]
آنکه در پرده دل خلق جهانی بر باید
چه قیامت شود آن لحظه که از پرده بر آید
بر فلک آن نه هلال است که انگشت تماشا
مه برآورده که ابروی تو بر خلق نماید
گر چنین طره پریشان گذری جانب بستان
[...]
پیر میخانه پی دعوت مستان چو درآید
حق کند عفو گناهان در رحمت بگشاید
پرده برجا نگذارد همه افلاک بسوزد
آه مستی سحر از سینه سوزان چو برآید
ساقیا ما همه عطشان و تو خود خضر زمانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.