بی می نتوان برد بهسر فصل خزان را
ساقی بده آن جام پر از خون رزان را
ترسم که کند فاش دگر راز نهان را
از دیده که میریزدم این اشک روان را
از پیر و جوان برده دل آن ترک جفاجو
تا عیب نگیرد پدر پیر جوان را
گر باد خزان خون رزان ریخت به گلزار
بر خون رزان ده ثمن برگ خزان را
بگرفت دل از صحبت زُهاد سبکمغز
یاران به من آید مر آن رطل گران را
صحن چمن از چیست زر اندوه وگرنه
خاصیت اکسیر بود باد وزان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای زندگی و ناپایداری آن اشاره میکند. او از ساقی خواستار جامی پر از زهر و شادی است و نگران فاش شدن رازهای پنهان خود است. وی به عشق و زیباییهای دلربا اشاره میکند و به عواطف خود که به خاطر جدایی و سختیها جاری شده، میپردازد. در نهایت، او به ارزشها و احساسات واقعی در زندگی اشاره میکند و از بیثباتی و غم زندگی در فصل خزان گلزار صحبت میکند.
هوش مصنوعی: بدون شراب نمیتوان به درک و معنی فصل پاییز رسید. ای ساقی، آن لیوان پر از خون را به من بده.
هوش مصنوعی: نگرانم که راز پنهانم توسط کسی فاش شود، رازی که به خاطرش اشکهای زیادی ریختهام.
هوش مصنوعی: دل همه، چه پیر و چه جوان، از جذابیت آن ترک سختگیر پر شده است تا اینکه پدر نتواند عیبی به جوانان بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر درختان در فصل پاییز برگهای خود را در زمین بریزند و این برگها را با خون شهدای رزمنده بیامیزند، ارزشی برای آن برگها قائل شوید و آنها را از یاد نبرید.
هوش مصنوعی: دل من از صحبت و همراهی افراد سبکمغز گرفته شده است و حالا به یاد آن بار سنگین (مشکلات و مشکلات زندگی) میآیم.
هوش مصنوعی: در باغ چمن، اگرچه زیبایی و شادی وجود دارد، اما اگر نبود غم، این زیبایی به تنهایی ارزش چندانی نداشت. این به آن معناست که وجود درد و رنج، شاید به نوعی ارزشمند است و میتواند به ما درک بهتری از خوشی و زیبایی بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتن ناخوب نگهدار زبان را
گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز
تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را
گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟
[...]
ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را
ایزد به تو دادهست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را
ایام جوانی است زمین را و زمان را
هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ
[...]
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.