ز کمان ابروی دلنشین، چو خدنگ غمزه رها کنی
سزد ار به تیر بهای او، دو هزار خون به خطا کنی
تو ز هر طرف که کشی کمان، کنمت سپر تن ناتوان
که مباد بر دل دیگران، رهی از مراوده وا کنی
کشم آنچه ناز توانمت، گاه پیش غیر نخوانمت
که ستیزه جویی و دانمت، که بهانه ز بهر جفا کنی
به دلم شرر زدی از ستم، زدم ز غیرت مشق دم
بکن آنچه که دانیاَم ای صنم، که ز ماست هر چه به ما کنی
به خدنگ غمزهٔ جانستان، چو ز پا فکندیاَم ای جوان
چه شود دمی به وداع جان، نگهی اگر به قفا کنی
ز بلای چشم تو کشوری، همه شب ستاده به داوری
تو دگر ندانمت ای پری، که به کار خلق چهها کنی
نه به نزد خویش خوانیاَم، نه ز کوی خویش رانیاَم
نه ببندی و نه برهانیاَم، نه کُشی مرا نه دوا کنی
رطب است خار جفای تو، شکر است زهر بلای تو
چو تویی چو نیست به جای تو، صنما بکن که بهجا کنی
چه جفا که نیّر ناتوان، نکشد ز دست تو دلستان
به فدای چشم تو ای جوان، که کشی مرا و رها کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: عنوان شعر به توصیف زیباییها و سختیهای عشق و جدایی اشاره دارد. شاعر به کبودی و ستمهایی که از معشوق میبیند، اشاره میکند و از آن میخواهد تا به احساساتش توجه کند. او از ناز و غمزههای معشوق میگوید که به دلش آسیب میزند و عدم توجه او را به شدت احساس میکند. در عین حال، شاعر به درد و رنجی که از این عشق میکشد، اعتراف میکند و خواسته یا ناخواسته به سرنوشت عشق خود resign میدهد. شعری پر از احساسات متناقض؛ عشق، درد، امید و ناامیدی است که نشاندهنده پیچیدگیهای روابط عاطفی است.
هوش مصنوعی: اگر از کمان ابروی دلفریب خود تیر غمزه را رها کنی، طبیعی است که برای به دست آوردن بهای عشق او، ارزشش را دارد که دو هزار بار خون بریزی و جان خود را به خطر بیندازی.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی یا هر کاری که کنی، من خودم را در برابر تو محافظت میکنم و نمیخواهم که دل دیگران را بشکنی یا ارتباطشان را قطع کنی.
هوش مصنوعی: من آن چیزی را میکشم که بتوانی با ناز انجام دهی، و گاهی به دیگران نمیگویم، چون میدانم که به دنبال دعوا هستی و بهانهای برای ظلم کردن به من داری.
هوش مصنوعی: دل مرا به آتش کشیدی و به خاطر ظلمی که به من کردی، من هم از حس غیرتم اقدام کردم. تو هر کاری که میدانی را انجام بده، ای معشوق، زیرا هر چیزی که به ما رسید از طرف ماست.
هوش مصنوعی: ای جوان! وقتی با نگاه مژگانی که جان را میستاند مرا از پا درآوردی، چه خواهد شد اگر برای یک لحظه به عقب نگاهی بیندازی و از من خداحافظی کنی؟
هوش مصنوعی: از اثر نگاه تو، در دنیا دچار بلایی شدم و هر شب تنها ایستادهام تا به قضاوت تو بپردازم. اکنون نمیدانم ای پری، در مورد زندگی مردم چه کارهایی انجام میدهی.
هوش مصنوعی: من نه در نزد خودت از تو دعوتی دارم، نه از جایی که متعلق به خودم است، تو را میرانم. نه تو به من بهطور قطع میگویی که نمیتوانی مرا در کنار خود نگهداری و نه آنقدر با من بیرحم هستی که مرا بکشی یا به من دارویی بدهی تا آرام شوم.
هوش مصنوعی: میوهی رطب به خاطر خاری که از طرف تو دارد، مانند تلخی زهر است که به دلیل غم و مصیبت تو به شیرینی شکر تبدیل میشود. چون تو در مقایسه با دیگران جایگاهی نداری، ای محبوب، لطف کن و جای خود را مشخص کن.
هوش مصنوعی: چه ظلم بزرگی است که آن نور ضعیف، نتواند از دست تو، دلربا به فدای چشمان تو ای جوان، که تو مرا به کشتن میدهی و بعد مرا رها میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم بوَد آن عنایت و این کرَم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.