گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نسیمی

ساقیا آمد به جوش از شوق لعلت جان ما

خضر مایی، می بیار از چشمه حیوان ما

با لب لعلت به جان بستیم پیمان در ازل

تا ابد پیمانه لعل تو و پیمان ما

درد بی درمان ما را چاره جز وصل تو نیست

ای وصالت چاره ساز درد بی درمان ما

عاشقان را در دو عالم جان جانان خود تویی

کی بود غیر از تو جانی ای دل و جانان ما

روضه رضوان ما جز خطه کوی تو نیست

روضه ای کو غیر از این؟ ای روضه رضوان ما

چشم یعقوب از غم روی چو ماهت شد سفید

سر بر آر از قعر چاه ای یوسف کنعان ما

بر گل و ریحان نمی خواهم که اندازم نظر

تا که باشد زلف و رخسارت گل و ریحان ما

عاقبت خواهد ز ما دودی به روزن برشدن

کی چنین پنهان بماند آتش سوزان ما؟

کشتی چون نوح اگر داری نخواهی غرق شد

گر بگیرد کوه و صحرا سر بسر طوفان ما

جوهری نیکو شناسد قیمت در یتیم

هم تو دانی قدر خود ای گوهر عمان ما

سوره زلف و رخت، نور و دخان آمد ز حق

ای ز رحمن گشته منزل سوره ای در شأن ما

مصحف روی تو می خوانیم از حق در ازل

ای کلام ناطق این است آیت قرآن ما

عمر در سودای زلفت رفت و راه آخر نشد

آه از این سودای دور و راه بی پایان ما

شد به سر، گردان نسیمی در هوایت چون فلک

ای اسیر بند زلفت جان سرگردان ما

 
 
 
مولانا

از پی شمس حق و دین دیده گریان ما

از پی آن آفتابست اشک چون باران ما

کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال

چونک هستی‌ها نماند از پی طوفان ما

جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما

می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما

ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی

تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما

یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال

[...]

سلمان ساوجی

بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما

بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما

گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح

عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما

در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
ناصر بخارایی

عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما

بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما

گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت

لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما

تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا

[...]

جهان ملک خاتون

دردمندم از لب لعلت بده درمان ما

کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما

در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل

خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما

خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه