گر کنی قبله جان روی نگاری، باری
ور بری عمر به سر با غم یاری، باری
کار عشق است برو دست بدار از همه کار
گر کند عمر کسی صرف به کاری، باری
زلف او محشر جان است دلا سعیی کن
که در آن حلقه درآیی به شماری، باری
دل به دام تو درافتاد زهی صید ضعیف
کاشکی با همه می بود شکاری، باری
غرق دریای غمش تا نشوی با لب خشک
برو ای خواجه! تو بنشین به کناری، باری
گر چو چشمش نتوانی که شوی مست ابد
با چنان غمزه شوخش به خماری باری
ای نسیمی ز خدا دولت منصور طلب
عاشق ار کشته شود بر سر داری باری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر کنی قبلهٔ جان روی نگاری باری
ور رود عمر به سر در غم یاری باری
زلف او محشر جانهاست دلاسعیی کن
که در آن حلقه درآیی بشماری باری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.