گنجور

 
نسیمی

ای باغ جنت از گل روی تو آیتی

وصف کمال حسن تو ما لا نهایتی

آب حیات از لب لعل تو جرعه ای

پیش لب تو قصه شیرین حکایتی

در هر نظر ز نقش خیال تو صورتی

در هر دلی ز مهر جمالت سرایتی

هر درد و هر غم از تو دوایی و شربتی

هر جور و هر جفا ز تو فضل و عنایتی

آنکو نکرد در طلبت نقد عمر صرف

بی حاصل ابلهی است و ندارد کفایتی

(پروانه حریم وصال تو عاشقی است

کز نور شمع روی تو دارد هدایتی)

با آنکه جور و ظلم تو با من ز حد گذشت

صد شکر می کنم که ندارم شکایتی

چون حسن با ملاحت اگر دارد اتفاق

زیبا بود دو پادشه اندر ولایتی

دارد نسیمی از همه عالم تو را و بس

ای اولی که هیچ نداری نهایتی!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode