تا شنیدم سخن فضل خدا در کپنک
مست و مجنون شدهام بی سر و پا در کپنک
کپنک پوشی جان وصلت درویشان است
بگذر از اطلس و خارا و درآ در کپنک
کپنک پوش علی بود که پوشید نمد
شاه مردان جهان سرور ما در کپنک
(کپنک پوش از آنرو شدم از فضل اله
یافتم تا به ابد سر خدا در کپنک)
به حقارت منگر هیچ نمد پوشی را
که بسی اهل دلانند دلا در کپنک
آن که او معجز رمز از کپنک پوش ندید
تیغ «الا» بزند گردن «لا» در کپنک
سیدا بار دگر از نمد فقر درآ
سر اسماء خدا را بنما در کپنک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.