گنجور

 
ناصر بخارایی

زهی وزیر سلیمان صفت که چون آصف

صفای ذهن تو تأثیر ماه و خور دارد

نظام کار ممالک به یمن صحبت تو

کمال یافت که از فرخّی اثر دارد

به ذات تو خطری ازعروض عارضه نیست

عرض به معرض جوهر کجا خطر دارد

هنرپناه توئی و به آستانهٔ توست

پناه هر که سر و کار با هنر دارد

قلم که همسر تیغ است ملک و ملت را

برای خدمت تو بر میان کمر دارد

شنیده‌ام که شه از بهر بنده انعامی

قبول کرده از آن رأی تو خبر دارد

به حسن تربیت آن را اگر برون آری

دهان به شکر شما بنده شکر دارد

عطاردی تو و من شاعر پریشان حال

ز طالع است که لطف به من نظر دارد

به ذره‌ای نبود آفتاب را نقصان

که ذره را به عنایت ز خاک بردارد

بقای سلطنت شاه باد وعمرعزیز

همان قدر که قضا حکم بر قضا دارد

یادداشت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد

اگر چه چهره‌ش خوب است طبع خر دارد

بخر شمارش مشمارش، ای بصیر، بصیر

اگرچه او به‌سر اندر چو تو بصر دارد

نه هرچه با پر باشد ز مرغ باز بود

[...]

مولانا

میان باغ، گل سرخ‌، های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد

به باغ، خود همه مستند لیک نی چون گل

که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد

چو سال سال نشاطست و روز روز طرب

[...]

قدسی مشهدی

کسی کجا خبر از حال زار من دارد؟

خبر ز حال دلم کردگار من دارد

خوشم چو شمع، اگر سوزدم وگر سازد

غم تو هرچه کند اختیار من دارد

فزود بیخودی‌ام بس که از خیال وصال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه