نو بهار است و می موسم عید ای ساقی
باده نوش و گذر از وعد وعید ای ساقی
روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین
هر که در کوی مغان گشت شهید ای ساقی
گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ
تا ز لعل تو یکی جرعه چشید ای ساقی
هر که در کوی مَحبت قدم از صدق نهاد
دگر او پند ادیبان نشنید ای ساقی
بارها کرده بُدم توبه ز می باز مرا
چشم مست تو به میخانه کشید ای ساقی
زاهد از شرم تو دایم سر انگشت گزد
همچو رندان لب ساغر بگزید ای ساقی
تا که جامی ز می عشق تو نوشد ناصر
جز در میکده جائی نگزید ای ساقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوبهار است و گل و موسم عید، ای ساقی
باده نوش و گذر از وعد و وعید، ای ساقی
روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین
هر که در کوی مغان گشت شهید، ای ساقی
گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.