گنجور

 
ناصر بخارایی

نو بهار است و گل و عهد شباب ای ساقی

خوش بود جام می و صوت رباب ای ساقی

در دل غنچه نگر، روی نگار ای عارف

در سر لاله نگر، جام شراب ای ساقی

ساغری ده که دو سه روزه حیاتم بگذشت

بی می و نرگس مست تو به خواب ای ساقی

عهد کردم که چو پیمانهٔ من پر گردد

در سر باده روم همچو حباب ای ساقی

روز محشر که شوم زنده چو نرگس باشم

در جمالت نگران، مست و خراب ای ساقی

کار عالم گذران است، گذر ای ناصر

دور گیتی به شتاب است، شتاب ای ساقی