بارها فکر کردهایم بسی
بی کسان را به جز تو نیست کسی
چون غرض یاد توست از نفسم
جز به یادت نمیزنم نفسی
سر فرو ناورد به شهبازی
در هوای تو گر پرد مگسی
ماندهام دور از گل رویت
همچو بلبل اسیر در قفسی
از خیالم نمیرود بغداد
گر به تبریز کردهام هوسی
تا برفته است دجله از نظرم
از دو چشمم همیرود ارسی
میفرستد تو را دعا ناصر
که جز اینش نبود دسترسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بد از نیک فرق کرده بسی
قدر دعوی شناخته ز خسی
بده انصاف حق که هست امروز
دانشت را تمام دست رسی
به تکلف چنین سخن خیزد
[...]
جگرم خونگرفت و نیستکسی
که شود غمگسار من نفسی
راز پوشیده گرچه هست بسی
بر تو پوشیده نیست راز کسی
گفتمش: مثل این نگفته کسی
گفت: ازین نوع گفتهاند بسی
گوئیش هر دمی یگانه کسی
از همه دوستان مرا تو بسی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.