گنجور

 
ناصر بخارایی

بارها فکر کرده‌ایم بسی

بی کسان را به جز تو نیست کسی

چون غرض یاد توست از نفسم

جز به یادت نمی‌زنم نفسی

سر فرو ناورد به شهبازی

در هوای تو گر پرد مگسی

مانده‌ام دور از گل رویت

همچو بلبل اسیر در قفسی

از خیالم نمی‌رود بغداد

گر به تبریز کرده‌ام هوسی

تا برفته است دجله از نظرم

از دو چشمم همی‌رود ارسی

می‌فرستد تو را دعا ناصر

که جز اینش نبود دسترسی