نیازی میکنم با بینیازی
که از من جان شیرین وز تو نازی
چه نالم چون رباب از گوشمالت
منم بنده، توئی بندهنوازی
ببازم پیش بالای تو جان را
که تا در عشق بازم راستبازی
اگر تو میکُشی از ناز ما را
ندارم من به غیر از تو نیازی
دل من جانب دلبر گرفته است
بدان بیگانه نتوان گفت رازی
بیا ای آیت رحمت که ناصر
همیخواند تو را در هر نمازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نماند کار دنیا جز به بازی
بقائی نیستش هر چون طرازی
تو کبگ کوه و روز و شب عقابان
تو اهل روم و گشت دهر غازی
سر و سامان این میدان نیابد
[...]
که مهمان داری و چاکر نوازی
به کام دوست دشمن را گدازی
در آن جزوی که مانْد از عشقبازی
سخن راندم نیت بر مرد غازی
همیشه قدر و عمر شاه عالم
خداوند جهان سلطان غازی
چو اوج مشتری باد از بلندی
چو دوران فلک باد از درازی
الهی بر همه دانای رازی
بفضل خود ز جمله بینیازی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.