دوش میگفت پیر ترسائی
یاد دارم ز مرد دانائی
کاندرین دیر میپرستان را
نیست خوشتر ز میکده جائی
بر سر چارسوی خطهٔ عشق
نیست خالی سری ز سودائی
زاهد و باغ و خلد و ما و حبیب
هر کسی را بود تمنائی
ساقیا زان قدح که مینوشی
جرعهای ده به بی سر و پائی
خوش بود جام باده نوشیدن
خاصه از دست مجلس آرائی
در تردد گذشت عمر عزیز
همچو من نیست مختلف رائی
شد ز مهر تو ذرهسان ناصر
هرزهگردی و باده پیمائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تأثیر می و میخانه بر زندگی و احساسات انسانی میپردازد. شاعر به یاد تاریخ و تجربهای که از یک پیرترسای دانا کسب کرده، اشاره میکند که در میکده هیچ چیز شیرینتر از نوشیدن شراب نیست. او به عشق و تمایلات انسانی مردم اشاره کرده و میگوید که در این دنیا هر کسی چیزی را میخواهد. همچنین، درخواست میکند که ساقی جرعهای از شراب به او بدهد تا لذت نوشیدن را بچشد. در نهایت، شاعر به گذر عمر و تأثیر عشق و شراب بر زندگیاش میپردازد و به نوعی به تأمل در زندگی و اهداف خویش میرسد.
هوش مصنوعی: شب گذشته، پیرمردی مذهبی صحبت میکرد و به یاد دارم که از مردی دانا سخن میگفت.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در این مکان عبادتكنندگان، هیچ جایی برای خوشحالی و لذتبخشی بهتر از میکده نیست.
هوش مصنوعی: در هر گوشه و کنار سرزمین عشق، هیچکس بیهیجان و آرزو نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی آرزوها و خواستههایی دارد، خواه زاهد باشد، خواه باغ داشته باشد، یا در بهشت زندگی کند، یا با محبوب خود باشد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن جام که نوشی میدهی، یک جرعه هم به کسی بده که بیسر و پا است.
هوش مصنوعی: نوشیدن یک جام شراب لذتبخش است، به خصوص وقتی که این نوشیدنی از دست کسی که هنر مجلسآرایی دارد باشد.
هوش مصنوعی: در جریان زندگی، عمر گرانبهای انسان مانند من نیست که نظرات و آرای مختلف داشته باشد.
هوش مصنوعی: به دلیل عشق و محبت تو، مانند ذرهای کوچک در آسمان، ناصر (شاعر یا شخصیت مورد نظر) به بیمبالاتی و خوش گذرانی روی آورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
چند پویی به گرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویایی؟
تا کی از بهر قوت و شهوت نفس
همچو کاسانه مینیاسایی؟
چون بدان شهر جان فرود آیی
زین همه دردسر بیاسایی
خسروا، از کمال دانایی
روی دولت همی بیارایی
گاه مال زمین همی بخشی
گاه فرق فلک همی سایی
حرب جویان نهان شوند از بیم
[...]
این همه چابکیّ و زیبایی
این چنین از کجا همیآیی
چون مه چارده به نیکویی
چون بت آزری به زیبایی
مه نخوانم تو را معاذالله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.