گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

دوش می‌گفت پیر ترسائی

یاد دارم ز مرد دانائی

کاندرین دیر می‌پرستان را

نیست خوشتر ز میکده جائی

بر سر چارسوی خطهٔ عشق

نیست خالی سری ز سودائی

زاهد و باغ و خلد و ما و حبیب

هر کسی را بود تمنائی

ساقیا زان قدح که می‌نوشی

جرعه‌ای ده به بی سر و پائی

خوش بود جام باده نوشیدن

خاصه از دست مجلس آرائی

در تردد گذشت عمر عزیز

همچو من نیست مختلف رائی

شد ز مهر تو ذره‌سان ناصر

هرزه‌گردی و باده پیمائی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

این دو شغل برید و عرض به تو

یافته خرمی و زیبایی

روی این را همه بیفروزی

صدر آن را همه بیارایی

چون پدید آمدی تو بر هر کس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عمعق بخاری

چند پویی به گرد عالم چند؟

چند کوبی طریق پویایی؟

تا کی از بهر قوت و شهوت نفس

همچو کاسانه می‌نیاسایی؟

وطواط

خسروا، از کمال دانایی

روی دولت همی بیارایی

گاه مال زمین همی ‌بخشی

گاه فرق فلک همی سایی

حرب جویان نهان شوند از بیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
انوری

این همه چابکیّ و زیبایی

این چنین از کجا همی‌آیی

چون مه چارده به نیکویی

چون بت آزری به زیبایی

مه نخوانم تو را معاذالله

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه