سرو از پای در آید چو به بستان آئی
گل شود پرده نشین چون به گلستان آئی
سود و سرمایهٔ مردم همه بر باد کنی
گر خریدار شوی بر در دکان آئی
کوزهها رقصکند چون تو به میخانه روی
بندها در شکند چون تو به زندان آئی
به خیال لب میگون تو گشتند خراب
نیست حاجت که در مجلس مستان آئی
پیش قد تو رود قامت طوبی از جای
روز محشر چو در روضهٔ رضوان آئی
باده از خون جگر دارم و نُقل از دل ریش
که شبی نزد من خسته به مهمان آئی
با چنین بخت گدایانه که داری ناصر
دولتی باشد اگر محرم سلطان آئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جام جم مهر خموشی است اگر بینایی
لوح محفوظ بود حیرت اگر دانایی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.