گنجور

 
ناصر بخارایی

پای از خانه برون نه که بروید گل و نسرین

به صبا گوی حکایت ز لب شکر شیرین

خود یکی بوسه بده بر دهن تنگ شکوفه

که گل و لاله بسوزد ز دم عاشق مسکین

توئی در دل که بگوئی سخن خویش وگر نه

چه حکایت کند از تو دل شوریدهٔ غمگین

عاشقی را تو بکشتی به سر دار ز غیرت

دل صد پارهٔ غنچه شد از او خسته و خونین

دوش در ره شکنی از سر زلف تو گشاد

باد را گفتم از آن سلسله مو غالیه برچین

دی به اغیار بگفتم سخن درد دل خویش

هاتفی گفت به گوشم که مگو بیهده چندین

دید در پرده سحرگه ز پس پرده جمالت

ناصر سوخته دل گشت چنین بیدل و بی‌دین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین

نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه زرین

بکشی اهل زمین را به فلک بانگ زند مه

که زهی جود و سماحت عجبا قدرت و تمکین

چو خیال تو بتابد چو مه چارده بر من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
قاسم انوار

هله! ای ساقی جانها، بده آن باده رنگین

مگر این فاتحه ما بچشد لذت آمین

برو، ای ناصح و بنشین، نتوانم که نمیرم

بر آن طلعت زیبا، بر آن شیوه شیرین

همه ذرات جهان مظهر حقند، فاما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه