دوش ما همخوابهٔ آن سرو بالا بودهایم
همچو مشکین سنبل او بی سر و پا بودهایم
منت ایزد را که یک شب در کنار ما نشاند
آن سعادت را که چندین گاه جویا بودهایم
از کجا پیدا شد این طالع که بعد از مدتی
عاشق و معشوق امشب هر دو یکجا بودهایم
ای ملامت گو ز رسوائی چه ترسانی مرا
ما به کوی عشق تا بودیم رسوا بودهایم
چشمت ار میگفت خواهم خون ناصر ریختن
سالها از بهر این دولت مهیا بودهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.