همچو دامن روی خود بر خاک هر کوئی نهم
تا کجا ناگه سری بر پای مه روئی نهم
میدوم چون آب سرگردان، برآسایم اگر
ساعتی سر زیر پای سرو دلجوئی نهم
بر میانت دل نهادم باز میگویم به خویش
حیف باشد بار عالم بر سر موئی نهم
من سر مسجد ندارم بعد از این، آن به که دل
بر لب یار و لب جام و لب جوئی نهم
ظاهر زهاد در محراب و باطن بر بت است
من همان بهتر که دل بر طاق ابروئی نهم
کمتر از یک ذره باشد قدر ناصر، ذرهای
گر متاع هستی او در ترازوئی نهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.