کامم از دوست نشد حاصل و دشمن کامم
کام و ناکامدوا صبر بود، ناکامم
ببر این خرقهٔ من بر در میخانه بسوز
تا سپندی شود این جامه برای جامم
حجرالاسود خال تو مگر بوسه دهم
بسته شد سوی حریم حرمت احرامم
زلف تو گفت که هندویم، از آن دل دزدم
چشم تو گفت که صیادم، از آن با دامم
سخن نادر من گر عجبت میآید
نکنی عیب که من نادرهٔ ایامم
غرض آن است که نامم به زبان تو رسد
به دعا گر نکنی یاد، بده دشنامم
ای که پرسی تو ز ناصر که بگو نامت چیست
چه کنی نام که ننگست مرا از نامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم
عاشق هدیه نیم عاشق آن دست توام
سنقر دانه نیم ایبک بند دامم
از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.