گنجور

 
ناصر بخارایی

همه روز از آتش دل، ز جگر کباب دارم

همه شب به باغ وصلت، ز دو دیده آب دارم

به جواب هر سؤالی، غم تو شفیع سازم

به سؤال هر گناهی کرمت جواب دارم

چو ز گوشمال هجران، شب و روز ناله دارم

دف حلقه گوش داند، که ز سر رباب دارم

بفروشم این عمامه، ز برای نُقل مستان

که کتاب بر سر خم، گرو شراب دارم

همه آرزوی ناصر، به قد تو راست آید

به خطا ندیدم ای جان، نظر صواب دارم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اثیر اخسیکتی

همه عارض تو بینم، چو نظر بر آب دارم

همه چهره ی تو بوسم، چو بکف شراب دارم

بدعا لب توخواهم، پس از آن چو اشک ریزم

رخ خویشتن برنگ لب تو خضاب دارم

تو نقاب رسته دُرّ ز عقیق ناب داری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه